word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
example - مثال
-
هفته گذشته یک باند سارق مسلح موفق شد به ساختمان اشتباهی حمله کند.
-
از جراح ژولیده خواسته شد تا بازنشسته شود. به جای دستگیری و محاکمه.
-
داور ژولیده به نوعی توانست واضح ترین پنالتی این جام جهانی را از دست بدهد.
synonyms - مترادف
-
awkward
بی دست و پا - به شکلی نامناسب
-
clumsy
دست و پا چلفتی
-
inept
بی منطق
-
maladroit
بد اخلاقی
-
unskilful
ناشیانه
-
blundering
اشتباه کردن
-
ham-fisted
ژامبون مشت
-
ham-handed
ژامبون دست
-
incompetent
بی عیب و نقص
-
inexpert
بی خبره
-
cack-handed
با دست
-
amateurish
آماتوری
-
botched
خراب
-
botching
بدبختی
-
bumbling
متلاطم