word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
کلمه ای برای خرگوش که مخصوصاً توسط یا برای کودکان استفاده می شود
-
a rabbit
آخرگوش
-
این شامل اردک گل ختمی، خرگوش شکلاتی، تخم مرغ پر از خامه و 13.5 میلیارد دانه ژله است.
-
در میان آنها یک خرگوش نوازشگر کوچک بود که در یک کیسه پلاستیکی در برابر باران شبانه پیچیده شده بود.
-
همین الان به اندازه کافی اسم حیوان دست اموز داشتی ... پس جوابمو بده.
-
Better-known candidates fell by the wayside but Alexander kept going like the indefatigable bunny in battery advertisements.
نامزدهای شناختهشدهتر کنار رفتند، اما اسکندر مانند خرگوش خستگیناپذیر در تبلیغات باتری به راه خود ادامه داد.
-
یک خرگوش کوچک به اندازه کافی بی ضرر به نظر می رسید.
-
کجا میری تو خرگوش کوچولوی بامزه.
-
خرها و گوسفندهای رنگ شده و خرگوش های پاپ آپ.
-
به هر حال، شما یک خرگوش بیمار هستید.
synonyms - مترادف
-
دلار
-
doe
گوزن
-
cottontail
دم پنبه ای
-
rabbit
خرگوش
-
bunny rabbit
خرگوش اسم حیوان دست اموز
-
hare
مخروطی
-
coney
ماهی مخروطی
-
cony
لاپین
-
coney-fish
کونیکلوس
-
lapin
لاگومورف
-
cuniculus
چینچیلا
-
lagomorph
خرگوشه
-
chinchilla
اهرم
-
jackrabbit
Warning: Undefined array key 13 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
leveret
Warning: Undefined array key 14 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529