word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a taxi
تاکسی
-
بخشی از اتوبوس، قطار یا کامیون که راننده در آن نشسته است
-
کالسکه ای که توسط اسب ها کشیده می شد و در گذشته مانند تاکسی استفاده می شد
-
a British organization supported by the government which gives free advice to ordinary people about legal financial and other problems. Most towns and cities in the UK have a Citizens Advice Bureau, and most of the people who work for it are volunteers (=they are not paid for their work).
یک سازمان بریتانیایی تحت حمایت دولت که به مردم عادی در مورد مشکلات حقوقی، مالی و غیره مشاوره رایگان می دهد. اکثر شهرها و شهرها در بریتانیا دارای یک دفتر مشاوره شهروندان هستند و اکثر افرادی که در آن کار می کنند داوطلب هستند (= برای کارشان دستمزدی دریافت نمی کنند).
-
مخفف CITIZENS ADVICE BUREAU
-
قسمت جلویی جداگانه یک وسیله نقلیه بزرگ، مانند کامیون، اتوبوس یا قطار که راننده در آن نشسته است
-
a taxi
در گذشته وسیله نقلیه ای که توسط اسب کشیده می شد به عنوان تاکسی استفاده می شد
-
تاکسی (= ماشین با راننده ای که پول می دهید تا شما را به جایی که می خواهید ببرد)
-
قسمت مجزا در جلوی برخی از وسایل نقلیه که راننده در آن نشسته است
-
مخفف برای دفتر مشاوره شهروندی
-
به نظر می رسید یکی فکر می کرد می خواهم تاکسی سواری کنم، اما به ماشینم اشاره کردم.
-
رانندگان در مجاورت مسافران قرار دارند و مانند تاکسی های مشکی مشبک بین آنها وجود ندارد.
-
Drivers are in such close proximity to passengers and there is no grille between them as in black cabs.
پلیس مول را شناسایی کرد و او را به عنوان مظنون در دو سرقت از فروشگاه های مواد غذایی، که شامل تاکسی های فرار نیز بود، دستگیر کرد.
-
Police recognized Moll and arrested him as a suspect in two grocery store robberies, also involving getaway cabs.
بنجی می تواند شبیه یک اسب تاکسی قدیمی شکسته با یک تازه کار واقعی به نظر برسد یا واقعاً باهوش به نظر برسد.
-
Benji can look like a broken-down old cab horse with a real novice on his back or he can look really smart.
در اکتبر 1991 یک زن از کابین این وانت در M40 پرت شد و جان باخت.
-
راکی اورورک، در کابین شانزده چرخ بزرگش، حدود بیست یارد شمال دروازه پارک شده بود.
-
Rocky O'Rourke, in the cab of his big sixteen wheeler, was parked about twenty yards north of the gates.
بدون اینکه نگاهی به خانه بیاندازد، به داخل کابین لندرور رفت.
-
example - مثال
-
بهت میگم تاکسی
-
بیا تاکسی بگیریم
-
تاکسی بلند شد و آنها پیاده شدند.
-
I came by cab.
با تاکسی اومدم
-
چترم را پشت تاکسی گذاشتم.
-
یک تاکسی سفارش دادم که او را به خانه ببرم.
-
سعی کردم تاکسی بگیرم اما هیچکدام متوقف نشدند.
-
بیرون، تاکسی منتظر بود.
-
ما نتوانستیم تاکسی را در نزدیکی پیدا کنیم.
-
تصمیم گرفتیم تاکسی مشترک داشته باشیم.
-
اگر با تاکسی برویم در زمان صرفه جویی می شود.
-
کابین یک کامیون
synonyms - مترادف
-
taxi
تاکسی
-
taxicab
مینی کابین
-
minicab
هک کردن
-
hack
فاجعه
-
fiacre
کالسکه
-
carriage
هکنی
-
hackney
جیتنی
-
jitney
تاکسی هکنی
-
taxi cab
تاکسی زرد
-
hackney cab
کالسکه هکنی
-
yellow cab
ماشین توریستی
-
hackney carriage
مربی
-
ماشین کرایه خصوصی
-
تاکسی سیاه
-
کابین با مجوز محدود
-
black cab
تاکسی کولی
-
restricted-license cab
-
gypsy cab