word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک سرطان
-
یک رشد سرطانی که روی یا داخل بدن ایجاد می شود
-
توده ای از بافت که روی یا داخل بدن تشکیل می شود. یک تومور
-
پس از تشخیص سرطان، آیا باید درمان شود؟
-
For squamous cell carcinomas of the oesophagus, histological differentiation grade has no significant effect on survival.
برای کارسینوم سلول سنگفرشی مری، درجه تمایز بافت شناسی تأثیر قابل توجهی بر بقا ندارد.
-
مرگ و میر گزارش شده پس از عمل جراحی ازوفاژکتومی برای کارسینوم بین 10 تا 16 درصد متغیر است.
-
This was confirmed on computed tomography and biopsy showed it to be a well differentiated hepatocellular carcinoma.
این در توموگرافی کامپیوتری تایید شد و بیوپسی نشان داد که یک کارسینوم سلول کبدی به خوبی تمایز یافته است.
-
A high dose dexamethasone test is used to differentiate adrenal hyperplasia from adrenal adenoma or carcinoma.
آزمایش دگزامتازون با دوز بالا برای افتراق هیپرپلازی آدرنال از آدنوم یا کارسینوم آدرنال استفاده می شود.
-
Pancreatic carcinoma is now overtaking gastric cancer as the fourth leading cause of death from malignancy in the United Kingdom.
سرطان پانکراس در حال حاضر از سرطان معده به عنوان چهارمین علت مرگ ناشی از بدخیمی در بریتانیا پیشی گرفته است.
-
By contrast all the enzyme forms studied were expressed in virtually all adenomas and in over half the carcinomas.
در مقابل، تمام اشکال آنزیمی مورد مطالعه تقریباً در همه آدنومها و در بیش از نیمی از سرطانها بیان شد.
example - مثال
synonyms - مترادف
-
سرطان
-
رشد
-
tumorUS
تومورUS
-
malignancy
بدخیمی
-
sarcoma
سارکوم
-
neoplasm
نئوپلاسم
-
melanoma
ملانوما
-
tumourUK
تومورUK
-
lymphoma
لنفوم
-
myeloma
میلوما
-
fibroadenoma
فیبروآدنوم
-
meningioma
مننژیوم
-
metastasis
متاستاز
-
neurofibroma
نوروفیبروم
-
teratoma
تراتوم
-
lichen
گلسنگ
-
neoplasia
نئوپلازی
-
malignant growth
رشد بدخیم
-
cancerous growth
رشد سرطانی
-
malignant tumour
تومور بدخیم
-
big C
سی بزرگ
-
swelling
تورم
-
lump
توده
-
cyst
کیست
-
polyp
پولیپ
-
tumefaction
tumefaction
-
bump
دست انداز
-
excrescence
دفع
-
outgrowth
برآمدگی
-
excrescency
فزونی
-
روند
antonyms - متضاد
-
benignity
خیرخواهی
-
سلامتی
-
wholesomeness