word - لغت

caricature || کاریکاتور

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈkærɪkətʃʊə(r)/

UK :

/ˈkærɪkətʃər/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [caricature] در گوگل

description - توضیح


  • یک نقاشی خنده دار از کسی که او را احمقانه نشان می دهد


  • توصیفی از کسی یا چیزی که فقط تا حدی درست است و آنها را احمقانه جلوه می دهد


  • فعالیت طراحی یا نوشتن کاریکاتور


  • ترسیم یا توصیف کسی یا چیزی به گونه ای که احمقانه به نظر برسد

  • (the art of making) a drawing or written or spoken description of someone that usually makes them look silly by making part of their appearance or character more noticeable than it really is


    (هنر ساختن) نقاشی یا توصیف نوشتاری یا گفتاری از کسی که معمولاً با برجسته کردن بخشی از ظاهر یا شخصیت او بیش از آنچه هست، احمقانه به نظر می رسد.

  • to create a caricature


    برای ساختن یک کاریکاتور

  • a drawing or a written or spoken description that makes part of someone's appearance or character more noticeable than it really is, or the skill of doing this


    یک نقاشی یا یک توصیف نوشتاری یا گفتاری که بخشی از ظاهر یا شخصیت شخصی را بیش از آنچه هست به چشم می آورد، یا مهارت انجام این کار

  • to show or describe a person in a ridiculous way


    نشان دادن یا توصیف یک شخص به شیوه ای مضحک

  • The young man looked like a caricature of a South American polo player.


    مرد جوان شبیه کاریکاتور یک بازیکن چوگان آمریکای جنوبی بود.

  • Unfortunately popular folklore eventually romanticized the leader and his tribe reducing them almost to comic book caricatures.


    متأسفانه، فولکلور عامه پسند در نهایت رهبر و قبیله اش را رمانتیک کرد و آنها را تقریباً به کاریکاتورهای کتاب های کمیک تقلیل داد.

  • Unfortunately now four years later our original leader has become a cartoon caricature.


    متأسفانه اکنون چهار سال بعد رهبر اصلی ما به یک کاریکاتور کارتونی تبدیل شده است.

  • Klein began his career by drawing caricatures of local politicians in the paper.


    کلاین کار خود را با کشیدن کاریکاتورهایی از سیاستمداران محلی در روزنامه آغاز کرد.

  • Their personalities are easily exaggerated, their foibles ripe for caricature or psychotherapy.


    شخصیت آنها به راحتی اغراق می شود، ضعف های آنها برای کاریکاتور یا روان درمانی آماده است.

  • Politicians are used to having caricatures of themselves printed in newspapers.


    سیاستمداران عادت دارند که کاریکاتورهای خود را در روزنامه ها چاپ کنند.

  • It's a sort of caricature of a machine.


    این یک نوع کاریکاتور یک ماشین است.

  • Now she added quick caricatures and portraits to her entertainments at Hunnewell parties.


    حالا او کاریکاتورها و پرتره های سریع را به سرگرمی های خود در مهمانی های هانول اضافه کرد.

  • The caricature is crude, but recognisable.


    کاریکاتور خام است، اما قابل تشخیص است.

  • Yet all these caricatures are historically misplaced.


    با این حال همه این کاریکاتورها از نظر تاریخی نابجا هستند.

  • But whereas caricature depends on paring down character to exaggerated essentials, acting conveys shades, nuances and inconsistencies.


    اما در حالی که کاریکاتور به تقسیم شخصیت به موارد ضروری اغراق‌آمیز بستگی دارد، بازیگری سایه‌ها، تفاوت‌های ظریف و ناسازگاری‌ها را منتقل می‌کند.

example - مثال

  • a cruel caricature of the prime minister


    کاریکاتور بی رحمانه از نخست وزیر

  • He had unfairly presented a caricature of my views.


    او ناعادلانه کاریکاتوری از دیدگاه های من ارائه کرده بود.

  • The film gives a crude caricature of African history.


    این فیلم یک کاریکاتور خام از تاریخ آفریقا را ارائه می دهد.

  • The two stars had become caricatures of themselves.


    این دو ستاره کاریکاتور خودشان شده بودند.

  • The portrait verged on caricature.


    پرتره در حد کاریکاتور بود.

  • The characters in his early novels are a lot subtler than the overblown caricatures in his more recent work.


    شخصیت‌های رمان‌های اولیه او بسیار ظریف‌تر از کاریکاتورهای بیش از حد در آثار اخیر او هستند.

  • Over the years he's become a grotesque caricature of himself.


    در طول سال ها او به یک کاریکاتور ترسناک از خودش تبدیل شده است.

  • Charles Dickens caricatured lawyers (= represented them in a way that made them look silly) in several of his novels.


    چارلز دیکنز در چندین رمان خود وکلا را کاریکاتور کرد (= آنها را به گونه ای وکالت کرد که احمقانه به نظر برسند).

  • I saw a wonderful caricature of the president in the newspaper.


    کاریکاتور فوق العاده ای از رئیس جمهور در روزنامه دیدم.

  • It’s so easy to caricature politicians.


    کاریکاتور دادن به سیاستمداران بسیار آسان است.

synonyms - مترادف

  • parody


    تقلید

  • travesty


    حماقت

  • burlesque


    بورلسک

  • mockery


    تمسخر

  • spoof


    جعل

  • satire


    طنز

  • lampoon


    لمپن

  • farce


    مسخره

  • imitation


    اسکیت

  • skit


    پاسکیناد

  • pasquinade


    در آوردن

  • takeoff


    شام

  • sham


    شوخی


  • پاستیچ

  • pastiche


    دنده

  • rib


    اعوجاج

  • distortion


    ارسال

  • mimicry


    ارائه اطلاعات نادرست

  • sendup


    تحریف

  • misrepresentation


    اسکیو

  • ridicule


    پوشیدن

  • falsification


    تصور نادرست

  • squib


    بازنمایی تحریف شده

  • send-up


    بازنمایی اغراق آمیز

  • take-off


    نقاشی تحریف شده

  • put-on


    نقاشی اغراق آمیز


  • distorted representation


  • exaggerated representation


  • distorted drawing


  • exaggerated drawing


antonyms - متضاد

  • flattery


    چاپلوسی

  • praise


    ستایش

  • seriousness


    جدیت

  • solemnity


    تشریفات


  • حقیقت


  • توجه


  • واقعیت

  • exemplar


    نمونه

  • honesty


    صداقت

  • openness


    باز بودن

  • sobriety


    متانت

  • hiding


    قایم شدن


  • مدل

  • commendation


    تصویب


  • تحسین

  • admiration


    تشویق و تمجید

  • acclaim


    احترام

  • applause


    توصیه

  • tribute


    تعریف و تمجید


  • اعتبار سنجی

  • compliment


    دیوانه

  • acclamation


    تعالی

  • validation


    برآورد کردن

  • rave


    favourUK

  • reverence


    تجلیل

  • exaltation


    پانژیریک

  • estimation


  • favourUK


  • glorification


  • panegyric


  • laudation