word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک نقاشی خنده دار از کسی که او را احمقانه نشان می دهد
-
توصیفی از کسی یا چیزی که فقط تا حدی درست است و آنها را احمقانه جلوه می دهد
-
فعالیت طراحی یا نوشتن کاریکاتور
-
ترسیم یا توصیف کسی یا چیزی به گونه ای که احمقانه به نظر برسد
-
(the art of making) a drawing or written or spoken description of someone that usually makes them look silly by making part of their appearance or character more noticeable than it really is
(هنر ساختن) نقاشی یا توصیف نوشتاری یا گفتاری از کسی که معمولاً با برجسته کردن بخشی از ظاهر یا شخصیت او بیش از آنچه هست، احمقانه به نظر می رسد.
-
برای ساختن یک کاریکاتور
-
a drawing or a written or spoken description that makes part of someone's appearance or character more noticeable than it really is, or the skill of doing this
یک نقاشی یا یک توصیف نوشتاری یا گفتاری که بخشی از ظاهر یا شخصیت شخصی را بیش از آنچه هست به چشم می آورد، یا مهارت انجام این کار
-
نشان دادن یا توصیف یک شخص به شیوه ای مضحک
-
مرد جوان شبیه کاریکاتور یک بازیکن چوگان آمریکای جنوبی بود.
-
Unfortunately popular folklore eventually romanticized the leader and his tribe reducing them almost to comic book caricatures.
متأسفانه، فولکلور عامه پسند در نهایت رهبر و قبیله اش را رمانتیک کرد و آنها را تقریباً به کاریکاتورهای کتاب های کمیک تقلیل داد.
-
متأسفانه اکنون چهار سال بعد رهبر اصلی ما به یک کاریکاتور کارتونی تبدیل شده است.
-
کلاین کار خود را با کشیدن کاریکاتورهایی از سیاستمداران محلی در روزنامه آغاز کرد.
-
شخصیت آنها به راحتی اغراق می شود، ضعف های آنها برای کاریکاتور یا روان درمانی آماده است.
-
Politicians are used to having caricatures of themselves printed in newspapers.
سیاستمداران عادت دارند که کاریکاتورهای خود را در روزنامه ها چاپ کنند.
-
این یک نوع کاریکاتور یک ماشین است.
-
حالا او کاریکاتورها و پرتره های سریع را به سرگرمی های خود در مهمانی های هانول اضافه کرد.
-
کاریکاتور خام است، اما قابل تشخیص است.
-
با این حال همه این کاریکاتورها از نظر تاریخی نابجا هستند.
-
But whereas caricature depends on paring down character to exaggerated essentials, acting conveys shades, nuances and inconsistencies.
اما در حالی که کاریکاتور به تقسیم شخصیت به موارد ضروری اغراقآمیز بستگی دارد، بازیگری سایهها، تفاوتهای ظریف و ناسازگاریها را منتقل میکند.
example - مثال
-
کاریکاتور بی رحمانه از نخست وزیر
-
او ناعادلانه کاریکاتوری از دیدگاه های من ارائه کرده بود.
-
این فیلم یک کاریکاتور خام از تاریخ آفریقا را ارائه می دهد.
-
این دو ستاره کاریکاتور خودشان شده بودند.
-
پرتره در حد کاریکاتور بود.
-
The characters in his early novels are a lot subtler than the overblown caricatures in his more recent work.
شخصیتهای رمانهای اولیه او بسیار ظریفتر از کاریکاتورهای بیش از حد در آثار اخیر او هستند.
-
در طول سال ها او به یک کاریکاتور ترسناک از خودش تبدیل شده است.
-
Charles Dickens caricatured lawyers (= represented them in a way that made them look silly) in several of his novels.
چارلز دیکنز در چندین رمان خود وکلا را کاریکاتور کرد (= آنها را به گونه ای وکالت کرد که احمقانه به نظر برسند).
-
کاریکاتور فوق العاده ای از رئیس جمهور در روزنامه دیدم.
-
کاریکاتور دادن به سیاستمداران بسیار آسان است.
synonyms - مترادف
-
parody
تقلید
-
travesty
حماقت
-
burlesque
بورلسک
-
mockery
تمسخر
-
spoof
جعل
-
satire
طنز
-
lampoon
لمپن
-
farce
مسخره
-
imitation
اسکیت
-
skit
پاسکیناد
-
pasquinade
در آوردن
-
takeoff
شام
-
sham
شوخی
-
پاستیچ
-
pastiche
دنده
-
rib
اعوجاج
-
distortion
ارسال
-
mimicry
ارائه اطلاعات نادرست
-
sendup
تحریف
-
misrepresentation
اسکیو
-
ridicule
پوشیدن
-
falsification
تصور نادرست
-
squib
بازنمایی تحریف شده
-
send-up
بازنمایی اغراق آمیز
-
take-off
نقاشی تحریف شده
-
put-on
نقاشی اغراق آمیز
-
-
distorted representation
-
exaggerated representation
-
distorted drawing
-
exaggerated drawing
antonyms - متضاد
-
flattery
چاپلوسی
-
praise
ستایش
-
seriousness
جدیت
-
solemnity
تشریفات
-
حقیقت
-
توجه
-
واقعیت
-
exemplar
نمونه
-
honesty
صداقت
-
openness
باز بودن
-
sobriety
متانت
-
hiding
قایم شدن
-
مدل
-
commendation
تصویب
-
تحسین
-
admiration
تشویق و تمجید
-
acclaim
احترام
-
applause
توصیه
-
tribute
تعریف و تمجید
-
اعتبار سنجی
-
compliment
دیوانه
-
acclamation
تعالی
-
validation
برآورد کردن
-
rave
favourUK
-
reverence
تجلیل
-
exaltation
پانژیریک
-
estimation
-
favourUK
-
glorification
-
panegyric
-
laudation