word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
synonyms - مترادف
-
سرگرمی و بازی
-
سرگرم کننده
-
giggles
می خندد
-
frolicking
جست و خیز کردن
-
بازی
-
recreation
تفریح
-
rollicking
غلت زدن
-
antics
شیطنت ها
-
buffoonery
مزاحم
-
frolic
شادی کردن
-
frolics
شادی ها
-
high jinks
جینک های بالا
-
horseplay
اسب بازی
-
mischief
مایه دردسر
-
relaxation
آرامش
-
revelry
عیاشی
-
revels
شادی می کند
-
tomfoolery
حماقت
-
larks
خرچنگ ها
-
playfulness
بازیگوشی
-
skylarking
آسمان انداز
-
ورزش
-
clowning about
دلقک زدن در مورد
-
clowning around
دلقک بازی درآوردن
-
dalliance
دلسوزی
-
fooling around
گول زدن
-
جشن
-
merrymaking
شادی آفرینی
-
festivity
فرار کردن
-
escapade
مهمانی - جشن
-