word - لغت

chairmen || رؤسای

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈtʃeə.mən

UK :

ˈtʃer.mən

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chairmen] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • The chairman called the meeting to order.


    رئیس جلسه را به ترتیب فراخواند.

  • He was appointed chairman of the British Bankers' Association.


    او به عنوان رئیس انجمن بانکداران بریتانیا منصوب شد.

  • She has decided to step down as chairman next year.


    او تصمیم گرفته است سال آینده از سمت ریاست کناره گیری کند.

  • She was one of the few women to be appointed chairman of a FTSE 100 company.


    او یکی از معدود زنانی بود که به عنوان رئیس یک شرکت FTSE 100 منصوب شد.


  • وی پس از 5 سال خدمت به عنوان رئیس هیئت مدیره، در پایان سال مالی آینده بازنشسته خواهد شد.

  • The chairman's role includes managing the board's business and acting as its facilitator and guide.


    نقش رئیس شامل مدیریت تجارت هیئت مدیره و ایفای نقش به عنوان تسهیل کننده و راهنمای آن است.

  • Dr Johnson was not only vice chairman but also one of the founders of the company.


    دکتر جانسون نه تنها نایب رئیس، بلکه یکی از بنیانگذاران شرکت نیز بود.

synonyms - مترادف

  • chairpersons


    روسای

  • speakers


    بلندگوها

  • moderators


    مدیران

  • chairs


    صندلی ها

  • prolocutors


    ناظران

  • presiders


    رؤسای جمهور

  • MCs


    MCs

  • spokesmen


    سخنگویان

  • spokespersons


    دعوت کنندگان

  • conveners


    مانیتورها

  • monitors


    خانم های رئیس

  • chairwomen


    توست مسترها

  • toastmasters


    معرفی کنندگان

  • introducers


    مهمانداران مغازه

  • shop stewards


    مجریان تشریفات

  • masters of ceremonies


    پدران نمازخانه

  • fathers of the chapel


    مادران نمازخانه

  • spokeswomen


    گفتگو کنندگان

  • mothers of the chapel


    گویندگان

  • interlocuters


    میزبان ها

  • announcers


    مقایسه می کند

  • hosts


    مدیران حلقه

  • comperes


    emcees

  • ringmasters


    مجریان

  • emcees


    مارشال ها

  • presenters


    مهمانداران

  • marshals


    لنگر زن

  • anchormen


    لنگرها

  • hostesses


  • anchorwomen


  • anchors


antonyms - متضاد