word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
فردی که مسئول یک جلسه یا سازمان است
-
فردی که مسئول یک جلسه، سازمان یا بخش است. یک رئیس
-
شخصی مخصوصاً مردی که مسئول جلسه است
-
شخصی که مسئول کمیته یا سازمانی است
-
شخصی که مسئول یک شرکت بزرگ به ویژه رئیس هیئت مدیره است
example - مثال
-
رئیس جلسه را به ترتیب فراخواند.
-
او به عنوان رئیس انجمن بانکداران بریتانیا منصوب شد.
-
او تصمیم گرفته است سال آینده از سمت ریاست کناره گیری کند.
-
او یکی از معدود زنانی بود که به عنوان رئیس یک شرکت FTSE 100 منصوب شد.
-
After serving as chairman for the past five years, he will retire at the end of the next financial year.
وی پس از 5 سال خدمت به عنوان رئیس هیئت مدیره، در پایان سال مالی آینده بازنشسته خواهد شد.
-
نقش رئیس شامل مدیریت تجارت هیئت مدیره و ایفای نقش به عنوان تسهیل کننده و راهنمای آن است.
-
دکتر جانسون نه تنها نایب رئیس، بلکه یکی از بنیانگذاران شرکت نیز بود.
synonyms - مترادف
-
chairpersons
روسای
-
speakers
بلندگوها
-
moderators
مدیران
-
chairs
صندلی ها
-
prolocutors
ناظران
-
presiders
رؤسای جمهور
-
MCs
MCs
-
spokesmen
سخنگویان
-
spokespersons
دعوت کنندگان
-
conveners
مانیتورها
-
monitors
خانم های رئیس
-
chairwomen
توست مسترها
-
toastmasters
معرفی کنندگان
-
introducers
مهمانداران مغازه
-
shop stewards
مجریان تشریفات
-
masters of ceremonies
پدران نمازخانه
-
مادران نمازخانه
-
spokeswomen
گفتگو کنندگان
-
گویندگان
-
interlocuters
میزبان ها
-
announcers
مقایسه می کند
-
hosts
مدیران حلقه
-
comperes
emcees
-
ringmasters
مجریان
-
emcees
مارشال ها
-
presenters
مهمانداران
-
marshals
لنگر زن
-
anchormen
لنگرها
-
hostesses
-
anchorwomen
-
anchors