checkmate
checkmate - مات
verb - فعل
UK :
US :
the position of the king (=most important piece) in chess at the end of the game when it is being directly attacked and cannot escape
موقعیت شاه (=مهمترین مهره) در شطرنج در پایان بازی، زمانی که مستقیماً مورد حمله قرار می گیرد و نمی تواند فرار کند.
وضعیتی که در آن کسی کاملاً شکست خورده است
a winning position in chess in which you have put the other player's king under a direct attack from which it cannot escape
یک موقعیت برنده در شطرنج که در آن شاه بازیکن دیگر را تحت یک حمله مستقیم قرار داده اید که نمی تواند از آن فرار کند.
وضعیتی که در آن کسی شکست خورده است یا برنامه ای نمی تواند توسعه یابد یا ادامه یابد
to achieve a winning position in chess in which you have put the other player's king under a direct attack from which it cannot escape
برای دستیابی به موقعیتی برنده در شطرنج که در آن شاه بازیکن دیگر را تحت یک حمله مستقیم قرار داده اید که نمی تواند از آن فرار کند.
ایجاد موقعیتی که در آن کسی شکست می خورد یا برنامه ای نمی تواند توسعه یابد یا ادامه یابد
این حرکت مات نبود.
اگر موفق به بریدن آن شوند، به مات رسیده اند.
این برای استدلال او مات است.
پادشاهش مات شده بود.
او امیدوار بود که این طرح حریفانش را مات کند.
پدرم همیشه می تواند من را در 20 حرکت مات کند.
هدف مات کردن پادشاه حریف است.
کمیته بهترین روش برای مات کردن این حرکت را مورد بحث قرار داد.
آنها تمام تلاش خود را می کنند تا کسانی را که علیه دولت توطئه می کنند، مات کنند.
countermove
حرکت متقابل
baffle
گیج کردن
baulkUK
baulkUK
balkUS
balkUS
ضرب و شتم
discomfit
ناراحتی
foil
فویل
frustrate
ناامید کردن
thwart
خنثی کردن
conquer
تسخیر
گوشه
شکست
کسب کردن
outwit
گول زدن
متوقف کردن
triumph
پیروزی
undo
لغو کردن
vanquish
مغلوب شدن
جلوگیری کردن
circumvent
دور زدن
بررسی
مسدود کردن
dash
خط تیره
obstruct
مانع
hinder
مانع شود
stymie
میخچه
derail
خارج کردن از ریل
scotch
اسکاچ
impede
پیشخوان
قیچی
scupper
پیشرفت
cultivate
کشت کنند
تشويق كردن
رو به جلو
foster
پرورش دادن، پروردن
further
به علاوه
nurture
پرورش دادن
ترویج
abet
شریک
کمک
اجازه
کمک کند
شکست
forfeit
از دست دادن
حمایت کردن
تسلیم شدن
دست برداشتن از
surrender
توسعه دهد
تسهیل کردن
عجله کن
facilitate
فشار دادن
hasten
قهرمان
پیش رفتن
تسریع
طرفدار ایالات متحده
expedite
سوق دادن
favorUS
favourUK
propel
تحریک
favourUK
سرعت بخشیدن
stimulate
accelerate
