word - لغت

chiefly || عمدتا

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

/ˈtʃiːfli/

UK :

/ˈtʃiːfli/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [chiefly] در گوگل

description - توضیح


  • بیشتر اما نه به طور کامل


  • به طور عمده

  • more than for any other reason; mostly; mainly


    بیش از هر دلیل دیگری؛ اغلب؛ به طور عمده

  • They knew differences chiefly among Protestant sects.


    آنها تفاوت ها را عمدتاً در میان فرقه های پروتستان می دانستند.

  • Real estate prices have been falling, chiefly because of the lack of jobs in the area.


    قیمت املاک و مستغلات عمدتاً به دلیل کمبود شغل در منطقه کاهش یافته است.

  • It was chiefly in articles for the Spectator between 1711 and 1714 that his criticism appeared.


    عمدتاً در مقالاتی برای اسپکتیتور بین سال‌های 1711 و 1714 بود که انتقادات او ظاهر شد.

  • A chest radiograph showed non-systematic disseminated infiltrates, chiefly in the two lower lobes.


    رادیوگرافی قفسه سینه انفیلترات های منتشر غیرسیستماتیک، عمدتاً در دو لوب پایینی را نشان داد.

  • Here the building was chiefly of wood retaining the national craft styles already established.


    در اینجا ساختمان عمدتاً از چوب ساخته شده بود و سبک‌های صنایع دستی ملی را حفظ کرده بود.

  • Before 1849, travel was done chiefly on horseback.


    قبل از سال 1849، سفر عمدتاً با اسب انجام می شد.

  • The interest was again chiefly rhythmic and required the most meticulous playing by all sections in the orchestra.


    این علاقه دوباره عمدتاً ریتمیک بود و نیاز به دقیق ترین نواختن توسط تمام بخش های ارکستر داشت.

  • Bethesda disposed of Beaumaris by five wickets with 10 overs left thanks chiefly to a fighting 60 by Bryn Butler.


    بتسدا بوماریس را با 5 ویکت با 10 اور باقی مانده عمدتاً به لطف مبارزه 60 توسط براین باتلر از بین برد.

example - مثال

  • We are chiefly concerned with improving educational standards.


    ما عمدتاً به دنبال بهبود استانداردهای آموزشی هستیم.

  • He's travelled widely chiefly in Africa and Asia.


    او به طور گسترده سفر کرده است، عمدتاً در آفریقا و آسیا.

  • It is for his goalscoring exploits that fans chiefly remember him.


    به خاطر گلزنی های او است که هواداران عمدتاً او را به یاد می آورند.

  • Most American firms borrowed chiefly from banks.


    اکثر شرکت های آمریکایی عمدتاً از بانک ها وام می گرفتند.

  • The dollar finished the day lower chiefly because of expectations of a cut in US interest rates.


    دلار روز را کاهش داد، عمدتاً به دلیل انتظارات برای کاهش نرخ بهره آمریکا.

  • The following chapter is chiefly concerned with answering these questions.


    فصل بعدی عمدتاً به پاسخ به این سؤالات می پردازد.

  • The scientists cannot be held solely or even chiefly to blame.


    دانشمندان را نمی توان صرفاً یا حتی به طور عمده مقصر دانست.

  • The island chiefly attracts upmarket tourists.


    این جزیره عمدتاً گردشگران سطح بالا را به خود جذب می کند.

  • magazines intended chiefly for teenagers


    مجلاتی که عمدتاً برای نوجوانان در نظر گرفته شده است

  • Today John-Philip Sousa is known chiefly for his music played by marching bands all over the US.


    امروزه جان فیلیپ سوزا بیشتر به خاطر موسیقی اش که توسط گروه های موسیقی در سراسر ایالات متحده نواخته می شود، شناخته می شود.

synonyms - مترادف

antonyms - متضاد


  • دقیقا

  • exclusively


    منحصرا

  • narrowly


    باریک


  • به طور مشخص


  • به خصوص


  • تا حدی

  • insufficiently


    به اندازه کافی

  • partially


    تا اندازه ای

  • distinctly


    مجزا

  • solely


    صرفا

  • categorically


    به طور قطعی

  • individually


    به طور جداگانه

  • fractionally


    به صورت کسری


  • تاحدی

  • marginally


    در حاشیه

  • minimally


    حداقل


  • در بخش


  • به سختی


  • به ندرت

  • scarcely


    از برخی جهات

  • in some ways