word - لغت

childish || کودکانه

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈtʃaɪldɪʃ/

UK :

/ˈtʃaɪldɪʃ/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [childish] در گوگل

description - توضیح

  • relating to or typical of a child


    مربوط به یک کودک یا نمونه آن

  • behaving in a silly way that makes you seem much younger than you really are – used to show disapproval


    رفتار احمقانه ای که باعث می شود خیلی جوانتر از آنچه هستید به نظر برسید - برای نشان دادن عدم تایید استفاده می شود


  • معمولی یک کودک

  • If an adult is childish, they behave badly in a way that would be expected of a child


    اگر یک بزرگسال بچه‌گانه باشد، رفتار بدی از خود نشان می‌دهد که از یک کودک انتظار می‌رود

  • like or typical of a child or intended for children


    شبیه یا معمولی یک کودک، یا برای کودکان در نظر گرفته شده است

  • When you describe the behavior of an adult or an older child as childish, you mean the person is behaving in a foolish way that is typical of a young child’s behavior.


    وقتی رفتار یک بزرگسال یا یک کودک بزرگتر را کودکانه توصیف می کنید، به این معنی است که فرد رفتار احمقانه ای دارد که نمونه رفتار یک کودک خردسال است.

  • He said he wouldn't go out with us if Jerry was going too - he's so childish!


    گفت اگر جری هم می رفت با ما بیرون نمی رفت - خیلی بچه است!

  • Yet the stakes involved were not childish.


    با این حال، خطرات مربوط به آن کودکانه نبود.

  • I told Vivienne I thought it was stupid just childish.


    به ویوین گفتم فکر می کنم احمقانه است، فقط بچه گانه است.

  • I know that sounds very childish and naive, but think about it.


    می دانم که بسیار کودکانه و ساده لوحانه به نظر می رسد، اما به آن فکر کنید.

  • He made her feel cheap disloyal, childish and socially inferior.


    او باعث شد که او احساس بی ارزشی، بی وفایی، کودکانه و از نظر اجتماعی حقارت کند.

  • I'd like you to explain your childish behaviour.


    دوست دارم رفتار کودکانه خود را توضیح دهید.

  • You know how childish he can be.


    میدونی چقدر بچه میتونه باشه

  • the childish joys of cotton candy and carousels


    شادی های کودکانه آب نبات پنبه و چرخ فلک

  • Lee looked out over his half-moon glasses almost like a childish madman.


    لی تقریباً مانند یک دیوانه کودکانه به عینک نیمه ماه خود نگاه می کرد.

  • I suppose it was childish of me but I vowed to break Sir Thomas's, if I could.


    فکر می کنم از نظر من بچه گانه بود، اما عهد کردم که اگر بتوانم سر توماس را بشکنم.

  • He said it with a childish wonder that touched her.


    او این را با تعجب کودکانه ای گفت که او را لمس کرد.

example - مثال

  • childish handwriting


    دست خط کودکانه

  • Don't be so childish!


    اینقدر بچه گانه نباش!

  • He wasn't enjoying the occasion so he thought he'd spoil it for everyone else - it was very childish of him.


    او از این مناسبت لذت نمی برد، بنابراین فکر می کرد که آن را برای دیگران خراب می کند - این از نظر او بسیار کودکانه بود.

  • a childish body


    یک بدن کودکانه

  • The pictures made the magazine look childish.


    این تصاویر مجله را کودکانه نشان می داد.

  • Kate is 43, but she can be childishly impatient.


    کیت 43 ساله است، اما می تواند کودکانه بی تاب باشد.

synonyms - مترادف

  • childlike


    کودکانه

  • youthful


    جوان


  • پسرانه

  • boyish


    دخترانه

  • girlish


    نوزادی

  • infantile


    نوجوان


  • بچه گانه - کودک مانند

  • babyish


    عزیزم

  • juvenile


    کودکان

  • teenage


    کودک

  • teenaged


    با ظاهری جوان


  • نان و کره

  • infantine


    نابالغ

  • children's


    تازه

  • child's


    نوزاد

  • young-looking


    مناقصه

  • bread-and-butter


    سبز

  • immature


    صدا زدن

  • pubescent


    زیر سن


  • بهاری


  • بی تجربه

  • tender


    جوانه زدن


  • قبل از بلوغ

  • callow


  • youngish


  • underage


  • vernal


  • inexperienced



  • budding


  • prepubescent


antonyms - متضاد

  • adultlike


    بزرگسال مانند


  • بالغ

  • mature


    بالغ شده است

  • matured


    بزرگ شده

  • grown-up


    قدیمی

  • old


    مسن


  • سالخورده

  • senile


    سرگردانی

  • doddering


    پیری انگلستان

  • ageingUK


    هوس انگیز

  • hoary


    کهن


  • فرسوده

  • decrepit


    سالخوردگی ایالات متحده

  • agingUS


    سن

  • aged


    پس از بلوغ

  • postpubescent


    نوزاد


  • مسن تر


  • ارشد

  • older


    غیر سنی


  • هفت ساله

  • nonagenarian


    گریزل کرد

  • septuagenarian


    سالمندی

  • grizzled


    هشت ساله

  • geriatric


    صد ساله

  • octogenarian


    پیر

  • centenarian


    کهنه سرباز

  • senescent


    ارجمند


  • پیشرفته

  • venerable


  • grown up