word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
کسی که می گوید می تواند ببیند در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد
-
شخصی که می گوید قدرت دیدن آینده یا دیدن چیزهایی را دارد که دیگران نمی توانند ببینند
-
claiming to have powers to see the future or see things that other people cannot see or relating to these powers
ادعای داشتن قدرت برای دیدن آینده یا دیدن چیزهایی که دیگران نمی توانند ببینند، یا در ارتباط با این قدرت ها
-
در سال 1919، او نتوانست به درستی ببیند، به عنوان یک روشن بین وارد تجارت شد.
-
A few days after the discovery local authorities received a call from a woman claiming to be a clairvoyant.
چند روز پس از کشف، مقامات محلی تماسی از زنی دریافت کردند که ادعا می کرد یک روشن بین است.
-
من این احساس را داشتم که او ناگهان قدرت یک روشن بین را به دست آورده است.
-
او همچنین چیزی شبیه یک روشن بین است.
-
یک روشن بین پیش بینی کرد که اتفاق وحشتناکی برای رئیس جمهور رخ خواهد داد.
-
آه، چه جاسوس روشن بینی کوچکی بودم!
-
Psychics such as Jeanne Dixon, the late Doris Stokes and my local professional clairvoyant all claimed that their gifts fell from heaven.
روانشناسانی مانند جین دیکسون، دوریس استوکس فقید و روشن بین حرفه ای محلی من، همگی ادعا کردند که هدایای آنها از بهشت افتاده است.
example - مثال
-
او به دیدن یک روشن بین رفت که گفت می تواند با شوهر مرده اش ارتباط برقرار کند.
-
یکی از خاله هایش روشن بین است.
-
مردم ادعا می کنند که بینش روشن بینانه ای از قتل یا قاتل داشته اند.
synonyms - مترادف
-
psychic
روانی
-
extrasensory
فراحسی
-
telepathic
تله پاتیک
-
visionary
رویایی
-
prophetic
نبوی
-
prescient
پیشگو
-
oracular
سخنوری
-
sibylline
سیبیلایی
-
farseeing
دوراندیشی
-
farsighted
دور اندیش
-
perceptive
درخشان
-
intuitive
شهودی
-
vatic
واتیک
-
discerning
متفکر
-
spiritualistic
معنویت گرا
-
fey
فی
-
judicious
دارای قوه قضاوت سلیم
-
second-sighted
ثانویه
-
با دید دوم
-
با حس ششم
-
دوران جدید
-
paranormal
ماوراء الطبیعه
-
divinatory
پیشگویی
-
supernatural
فراطبیعی
-
mystical
عرفانی
-
predictive
پیش بینی کننده
-
mysterious
اسرار امیز
-
prognostic
پیش آگهی
-
provident
مشیت
-
foresighted
آینده نگر
-
apocalyptic
آخرالزمانی
antonyms - متضاد
-
amateur
آماتور
-
beginner
مبتدی
-
dabbler
دابلگر
-
dilettante
دلتنگی
-
layperson
فرد عامی
-
learner
یادگیرنده
-
nonprofessional
غیر حرفه ای
-
novice
تازه کار
-
probationer
مشروط