word - لغت

clinging || چسبیده

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈklɪŋɪŋ/

UK :

/ˈklɪŋɪŋ/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [clinging] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • a clinging dress


    یک لباس چسبیده

  • a clinging child


    یک کودک چسبیده

  • Up to the time she started school her daughter was very clinging.


    تا زمانی که مدرسه را شروع کرد، دخترش خیلی چسبیده بود.

  • A very clinging and demanding elderly parent presents a problem.


    یک والدین سالخورده بسیار چسبنده و خواستار مشکلی ایجاد می کند.

  • She looked stunning in a clinging black dress.


    او با یک لباس مشکی چسبناک خیره کننده به نظر می رسید.

  • Mr Darcy dived into a lake and emerged in a wet clinging shirt.


    آقای دارسی در یک دریاچه شیرجه زد و با پیراهنی خیس و چسبیده بیرون آمد.

synonyms - مترادف

  • adhesive


    چسب

  • adherent


    وابسته

  • agglutinant


    چسبنده

  • osculant


    عارض کننده

  • viscid


    چسبناک

  • viscous


    منسجم

  • coherent


    صمغی

  • sticky


    سر سخت

  • gluey


    چسبیده

  • gummy


    موسیلاژین

  • tenacious


    لثه دار

  • tacky


    پایبندی

  • glutinous


    خوشگل

  • clingy


    گرفتگی

  • mucilaginous


    ویسکوید

  • sticking


    واضح

  • gummed


    یخ زده

  • cohesive


    مومی

  • adhering


    غمگین

  • gooey


    برگزاری

  • claggy


    ژلاتینی

  • viscoid


    گلوپی

  • clarty


    خمیری

  • icky


  • waxy


  • gloopy


  • holding


  • cloggy


  • gelatinous


  • gloppy


  • pasty


antonyms - متضاد

  • baggy


    کیسه دار


  • شل

  • slack


    سستی

  • droopy


    آویزان

  • oversized


    بزرگ

  • drooping


    افتادگی

  • floppy


    فلاپی

  • sloppy


    درهم و برهم

  • roomy


    جادار

  • slouchy


    شلخته

  • bagging


    بسته بندی

  • saggy


    بزرگ کردن

  • oversize


    شل و ول

  • flabby


    جاری شدن

  • flowing


    با صدای بلند

  • billowing


    حجیم

  • voluminous


    بادکنک زدن

  • sagging


    شل شد

  • ballooning


    حلق آویز کردن

  • loosened


    سست شده

  • hanging


    پر شده

  • slackened


    بی شکل


  • برآمده

  • shapeless


    چادر مانند

  • unshapely


    کافی

  • bulging


    گونی مانند

  • tentlike


    سخاوتمندانه بریده

  • ample


  • sack-like


  • tent-like


  • generously cut