word - لغت

closet || کمد لباس

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈklɒzɪt/

UK :

/ˈklɑːzɪt/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [closet] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • She has a walk-in closet for all her clothes.


    او برای تمام لباس هایش کمد دیواری دارد.

  • More public figures are finding the courage to come out of the closet.


    چهره های عمومی بیشتری شجاعت بیرون آمدن از کمد را پیدا می کنند.

  • The country's harsh policies forced him to stay in the closet.


    سیاست های خشن کشور او را مجبور به ماندن در کمد کرد.

  • Many gay celebrities still remain in the closet, fearful of intrusive publicity.


    بسیاری از سلبریتی های همجنس گرا همچنان در کمد هستند و از تبلیغات سرزده می ترسند.

  • They were hoping to find some skeletons in his closet.


    آنها امیدوار بودند که در کمد او چند اسکلت پیدا کنند.

  • He searched his closet for something to wear.


    کمدش را جستجو کرد تا چیزی بپوشد.

  • He went to the closet and pulled out a suit.


    به سمت کمد رفت و یک کت و شلوار بیرون آورد.

  • Her closet was filled with black clothes.


    کمدش پر از لباس های مشکی بود.

  • I picked a shirt from the closet.


    یک پیراهن از کمد برداشتم.

  • I raided Bob's closet for something to wear.


    به کمد باب رفتم تا چیزی بپوشم.

  • clothes hanging in the closet


    لباس های آویزان شده در کمد

  • It's about time I cleared out this closet.


    وقت آن است که این کمد را پاک کنم.

  • a bedroom/linen/storage closet


    یک اتاق خواب/کتانی/کمد انباری

  • The ban could lead to trans service members staying in the closet even when it is dangerous for their mental health.


    این ممنوعیت می تواند منجر به ماندن اعضای سرویس ترنس در کمد شود حتی زمانی که برای سلامت روان آنها خطرناک است.

  • The story revolves around Jason and Peter, who are in love but are both in the closet.


    داستان حول محور جیسون و پیتر می چرخد ​​که عاشق هم هستند اما هر دو در کمد هستند.

  • He is openly gay now but didn't come out of the closet until a few years ago.


    او اکنون آشکارا همجنسگرا است، اما تا چند سال پیش از گنجه بیرون نیامد.

  • Gay lesbian, bisexual and transgender students are feeling empowered to come out of the closet younger than previous generations.


    دانش‌آموزان همجنس‌گرا، همجنس‌گرا، دوجنس‌گرا و ترنس‌جندر احساس قدرت می‌کنند که جوان‌تر از نسل‌های قبلی از گنجه بیرون بیایند.

  • For some people being out of the closet can present a lot of risks, but I've found it very liberating.


    برای برخی افراد، بیرون بودن از کمد می تواند خطرات زیادی را به همراه داشته باشد، اما من آن را بسیار رهایی بخش یافته ام.

  • Two weeks before my exams I closeted myself (away) in my room with my books and I didn't speak to anyone.


    دو هفته قبل از امتحاناتم، خودم را در اتاقم با کتاب‌هایم بستم و با کسی صحبت نکردم.

  • The president has been closeted with (= having a private meeting with) his advisers for several hours.


    رئیس جمهور چندین ساعت است که با مشاوران خود (= ملاقات خصوصی با) بسته شده است.

  • a closet alcoholic/smoker


    یک کمد الکلی/سیگاری

  • Dole portrayed the president in campaign speeches as a closet liberal.


    دول در سخنرانی های مبارزات انتخاباتی، رئیس جمهور را به عنوان یک لیبرال کمد معرفی کرد.

  • a clothes/linen closet


    یک کمد لباس/کتانی

  • a closet liberal


    یک لیبرال کمد

  • The president and his advisers closeted themselves with the congressional leadership.


    رئیس جمهور و مشاورانش خود را با رهبری کنگره بسته بودند.

synonyms - مترادف

  • cupboard


    کابینت


  • کابینه

  • locker


    قفسه


  • مطبوعات

  • buffet


    بوفه

  • console


    کنسول

  • hutch


    کلبه

  • sideboard


    آمبری

  • ambry


    صندوقچه

  • bin


    ظرف


  • سپرده گذاری

  • depository


    بی خطر

  • receptacle


    طاق


  • مخزن

  • vault


    کمد نگهداری

  • repository


    صندوق عقب

  • storage cupboard


    جا رختی

  • chest of drawers


    پارچه ابریشمی

  • wardrobe


    کمد

  • chiffonier


    دفتر

  • dresser


    اسلحه خانه

  • bureau


    آبدارخانه

  • armoire


    دوست داشتنی

  • pantry


    مورد

  • cuddy


    کمود


  • پسر بزرگ

  • commode


    محفظه

  • highboy


    المیرا

  • compartment


    پیشخوان

  • almirah



antonyms - متضاد


  • باز کن

  • out


    بیرون


  • عمومی

  • overt


    آشکار

  • known


    شناخته شده


  • بالای تخته

  • authorizedUS


    مجاز ایالات متحده


  • مجاز

  • aboveboard


    صادقانه


  • مجاز انگلستان

  • authorisedUK


    آشکار کرد

  • revealed


    محافظه کار


  • آسمان

  • sky


    گذشت

  • condoned


    زمین


  • صریح

  • forthright


    راستگو

  • truthful


    پنهان

  • frank


    مشترک

  • candid


    نامحدود

  • unconcealed


    مشهور - معروف


  • آشنا

  • unrestricted


    در رکورد

  • well-known