word - لغت

coherence || انسجام

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/kəʊˈhɪərəns/

UK :

/kəʊˈhɪrəns/

US :

family - خانواده

incoherence
عدم انسجام
coherent
منسجم
incoherent
نامنسجم
cohere
به طور منسجم
coherently
به طور نامنسجم
incoherently
---

google image

نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [coherence] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • The points you make are fine but the whole essay lacks coherence.


    نکاتی که بیان می کنید خوب هستند، اما کل مقاله فاقد انسجام است.

  • He managed to impose a new coherence on the machinery of the state.


    او توانست انسجام جدیدی را بر ماشین آلات دولت تحمیل کند.

  • They have struggled to create coherence within the group.


    آنها برای ایجاد انسجام در درون گروه تلاش کرده اند.

  • Your essay lacks internal coherence.


    مقاله شما فاقد انسجام درونی است.


  • عدم انسجام بین خط مشی و گفتار

  • theories which lack ideological coherence


    نظریه هایی که فاقد انسجام ایدئولوژیک هستند

  • She was a writer who tried to create order and coherence.


    او نویسنده ای بود که سعی در ایجاد نظم و انسجام داشت.

  • The party tried to find some kind of ideological coherence.


    حزب سعی کرد نوعی انسجام ایدئولوژیک پیدا کند.

  • There was no coherence between the first and the second half of the movie.


    هیچ انسجامی بین نیمه اول و دوم فیلم وجود نداشت.

  • Essays will be marked for punctuation, grammar and coherency.


    مقالات از نظر نقطه گذاری، دستور زبان و انسجام علامت گذاری خواهند شد.

  • Is there a larger vision a coherence behind any of this?


    آیا یک چشم انداز بزرگتر، یک انسجام در پشت هر یک از اینها وجود دارد؟

synonyms - مترادف

  • rationality


    عقلانیت

  • logicality


    منطقی بودن

  • intelligibility


    قابل فهم بودن

  • soundness


    سالم بودن

  • clarity


    وضوح

  • comprehensibility


    قابل درک بودن

  • logic


    منطق

  • articulacy


    بیان

  • lucidity


    شفافیت


  • دلیل


  • احساس خوب


  • احساس، مفهوم

  • judgementUK


    قضاوت انگلستان

  • judgmentUS


    قضاوت ایالات متحده

  • sensibleness


    معقول بودن


  • خرد

  • intellection


    عقل

  • sanity


    سلامت عقل


  • قضاوت صحیح

  • ratiocination


    نسبت سازی


  • هوش


  • حس مشترک

  • logical thought


    فکر منطقی

  • shrewdness


    زیرکی

  • rationalness


    درك كردن


  • خردمندی

  • sagacity


    خردورزی

  • judiciousness


    شناخت

  • cognition


  • reasonableness


  • intellect


antonyms - متضاد

  • incoherence


    عدم انسجام


  • تفاوت

  • disagreement


    اختلاف نظر

  • discord


    اختلاف


  • طلاق

  • incongruity


    ناهماهنگی

  • inconsistency


    ناسازگاری

  • nonconformity


    عدم انطباق

  • nonsense


    مزخرف

  • unintelligibility


    نامفهومی

  • incongruence


    تعارض


  • عدم شباهت

  • incongruousness


    نا سازگاری

  • discrepancy


    نابرابری

  • dissimilarity


    تنوع

  • incompatibility


    پارادوکس

  • disparity


    تناقض


  • آشتی ناپذیری

  • disharmony


    عجیب و غریب

  • paradox


    نامناسب بودن

  • contradiction


    مخالفت

  • discordance


    عجیب بودن

  • irreconcilability


    پوچی

  • oddity


  • unsuitability



  • bizarreness


  • inharmoniousness


  • dissonance


  • oddness


  • absurdity