word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
قابل جمع آوری
جمع گرایی
جمعی سازی
جمع آوری شده
جمع گرا
جمعی کردن
به صورت جمعی
google image
description - توضیح
-
someone who collects things that are interesting or attractive
کسی که چیزهای جالب یا جذاب را جمع آوری می کند
-
کسی که کارش جمع آوری مالیات، بلیط، بدهی و غیره است
-
کسی که کارش جمع آوری چیزی است، مثلاً مالیات یا بدهی
-
کسی که اشیا را به دلیل زیبا، ارزشمند یا جالب بودن جمع آوری می کند
-
کسی که کارش جمع آوری بلیط یا پول از مردم است
-
شخصی که مسئول حکومت محلی در شهر یا منطقه خاصی از کشور است
-
کسی که چیزهای خاصی را به عنوان شغل یا سرگرمی جمع آوری می کند
-
شخصی که نوع خاصی از شی را به عنوان سرگرمی یا سرمایه گذاری جمع آوری می کند
-
کسی که کارش جمع آوری پول از مردم است
-
میخانه یادگاری راه آهن و تئاتر و اقلام کلکسیونی را به نمایش می گذارد.
-
زنان شروع به تولید هزاران قالی در سال برای فروش به گردشگران و کلکسیونرها کردند.
-
گالری پر بود از مجموعه داران و دلالان آثار هنری.
-
He's an avid collector of Beatles memorabilia.
او یک کلکسیونر مشتاق یادگاری های بیتلز است.
-
او سالهاست که یک مجموعه دار سکه بوده است.
-
Although nationally distributed boxes do not change fronts often the regional ones do making them a prime target for collectors.
اگرچه جعبههای توزیعشده در سطح ملی غالباً جبهه را تغییر نمیدهند، جعبههای منطقهای تغییر میدهند و آنها را به هدف اصلی برای کلکسیونرها تبدیل میکنند.
-
Prices range from £5-£90, depending on the rarity of the year and the number of collectors within that market.
بسته به نادر بودن سال و تعداد کلکسیونرها در آن بازار، قیمت ها از 5 تا 90 پوند متغیر است.
-
فرض کنید یک پردازنده با کلکتور خورشیدی هزار متر مربعی داریم.
-
They have to give a written description of the waste to the collectors, and sign a transfer note for it.
آنها باید شرح کتبی زباله را به جمع آوری کنندگان بدهند و برگه انتقال آن را امضا کنند.
example - مثال
-
a stamp collector
یک کلکسیونر تمبر
-
ticket/tax collectors
اخذ کننده بلیط/مالیات
-
یک مجموعه دار بزرگ هنر ژاپنی
-
a keen stamp/antiques collector
یک کلکسیونر تمبر/عتیقه جات
-
یک مجموعه دار هنر مدرن
-
a tax/ticket collector
یک جمع کننده مالیات/بلیت
-
او که یک مجموعه دار مشتاق هنر بود، حداقل دوازده پیکاسو داشت.
-
art/coin/stamp, etc. collector
مجموعه هنر/سکه/تمبر و غیره
-
او به یک کلکسیونر مشتاق تمبرهای کمیاب تبدیل شد.
-
bill/debt/tax collector
قبض / بدهی / وصول مالیات
synonyms - مترادف
-
accumulator
انباشت کننده
-
saver
پس انداز
-
hoarder
احتکار کننده
-
gatherer
گردآورنده
-
amasser
جمع کننده
-
completist
کامل
-
stockpiler
انباردار
-
acquirer
خریدار
-
hobbyist
سرگرمی
-
antiquarian
باستانی
-
antiquary
قدرت
-
کامپایلر
-
compiler
خبره
-
connoisseur
فانتزی
-
fancier
یاب
-
finder
موش بسته
-
gleaner
سنجاب
-
pack rat
زاغی
-
squirrel
علوفه گیر
-
magpie
packrat
-
forager
اسکرونگر
-
packrat
لاشخور
-
scrounger
ساحلی
-
scavenger
پنکه
-
beachcomber
کمال گرا
-
خسیس
-
perfectionist
تکمیل کننده
-
miser
کاوشگر
-
completionist
شکارچی
-
rummager
-
antonyms - متضاد
-
donor
اهدا کننده
-
giver
بخشنده