word - لغت

collector || گردآورنده

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/kəˈlektə(r)/

UK :

/kəˈlektər/

US :

family - خانواده

collection
مجموعه
collective
جمعی
collectable
قابل جمع آوری
collectivism
جمع گرایی
collectivization
جمعی سازی
collected
جمع آوری شده
collectivist
جمع گرا
collect
جمع آوری کنید
collectivize
جمعی کردن
collectively
به صورت جمعی

google image

نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [collector] در گوگل

description - توضیح

  • someone who collects things that are interesting or attractive


    کسی که چیزهای جالب یا جذاب را جمع آوری می کند

  • someone whose job is to collect taxes, tickets, debts etc


    کسی که کارش جمع آوری مالیات، بلیط، بدهی و غیره است


  • کسی که کارش جمع آوری چیزی است، مثلاً مالیات یا بدهی


  • کسی که اشیا را به دلیل زیبا، ارزشمند یا جالب بودن جمع آوری می کند


  • کسی که کارش جمع آوری بلیط یا پول از مردم است


  • شخصی که مسئول حکومت محلی در شهر یا منطقه خاصی از کشور است

  • someone who collects certain things as a job or as a hobby


    کسی که چیزهای خاصی را به عنوان شغل یا سرگرمی جمع آوری می کند


  • شخصی که نوع خاصی از شی را به عنوان سرگرمی یا سرمایه گذاری جمع آوری می کند


  • کسی که کارش جمع آوری پول از مردم است

  • The pub will display railway and theatre memorabilia and collectors items.


    میخانه یادگاری راه آهن و تئاتر و اقلام کلکسیونی را به نمایش می گذارد.

  • The women began producing thousands of rugs a year for sale to tourists and collectors.


    زنان شروع به تولید هزاران قالی در سال برای فروش به گردشگران و کلکسیونرها کردند.

  • The gallery was full of art collectors and dealers.


    گالری پر بود از مجموعه داران و دلالان آثار هنری.

  • He's an avid collector of Beatles memorabilia.


    او یک کلکسیونر مشتاق یادگاری های بیتلز است.

  • He's been a coin collector for years.


    او سالهاست که یک مجموعه دار سکه بوده است.

  • Although nationally distributed boxes do not change fronts often the regional ones do making them a prime target for collectors.


    اگرچه جعبه‌های توزیع‌شده در سطح ملی غالباً جبهه را تغییر نمی‌دهند، جعبه‌های منطقه‌ای تغییر می‌دهند و آنها را به هدف اصلی برای کلکسیونرها تبدیل می‌کنند.

  • Prices range from £5-£90, depending on the rarity of the year and the number of collectors within that market.


    بسته به نادر بودن سال و تعداد کلکسیونرها در آن بازار، قیمت ها از 5 تا 90 پوند متغیر است.

  • Suppose we have a processor with a thousand-square-meter solar collector.


    فرض کنید یک پردازنده با کلکتور خورشیدی هزار متر مربعی داریم.


  • آنها باید شرح کتبی زباله را به جمع آوری کنندگان بدهند و برگه انتقال آن را امضا کنند.

example - مثال

  • a stamp collector


    یک کلکسیونر تمبر

  • ticket/tax collectors


    اخذ کننده بلیط/مالیات

  • a major collector of Japanese art


    یک مجموعه دار بزرگ هنر ژاپنی

  • a keen stamp/antiques collector


    یک کلکسیونر تمبر/عتیقه جات

  • a collector of modern art


    یک مجموعه دار هنر مدرن

  • a tax/ticket collector


    یک جمع کننده مالیات/بلیت

  • An avid art collector, he owned at least a dozen Picassos.


    او که یک مجموعه دار مشتاق هنر بود، حداقل دوازده پیکاسو داشت.

  • art/coin/stamp, etc. collector


    مجموعه هنر/سکه/تمبر و غیره

  • He became an avid collector of rare stamps.


    او به یک کلکسیونر مشتاق تمبرهای کمیاب تبدیل شد.

  • bill/debt/tax collector


    قبض / بدهی / وصول مالیات

synonyms - مترادف

  • accumulator


    انباشت کننده

  • saver


    پس انداز

  • hoarder


    احتکار کننده

  • gatherer


    گردآورنده

  • amasser


    جمع کننده

  • completist


    کامل

  • stockpiler


    انباردار

  • acquirer


    خریدار

  • hobbyist


    سرگرمی

  • antiquarian


    باستانی

  • antiquary


    قدرت


  • کامپایلر

  • compiler


    خبره

  • connoisseur


    فانتزی

  • fancier


    یاب

  • finder


    موش بسته

  • gleaner


    سنجاب

  • pack rat


    زاغی

  • squirrel


    علوفه گیر

  • magpie


    packrat

  • forager


    اسکرونگر

  • packrat


    لاشخور

  • scrounger


    ساحلی

  • scavenger


    پنکه

  • beachcomber


    کمال گرا

  • fan


    خسیس

  • perfectionist


    تکمیل کننده

  • miser


    کاوشگر

  • completionist


    شکارچی

  • rummager



antonyms - متضاد

  • donor


    اهدا کننده

  • giver


    بخشنده