combat
combat - مبارزه کن
noun - اسم
UK :
US :
جنگ، به خصوص در زمان جنگ
دعوا یا نبرد
تلاش برای جلوگیری از اتفاق یا بدتر شدن اتفاق بد - به ویژه در گزارش های خبری استفاده می شود
یک دعوا، به خصوص در زمان جنگ
دعوای دو نفر یا چیز
تلاش برای جلوگیری از وقوع یا افزایش چیزی ناخوشایند یا مضر
جنگیدن در زمان جنگ
مبارزه همچنین مبارزه بین دو شخص یا چیز است
در مجموع، 15 ماموریت جنگی شامل شناورهای زیرزمینی و سطحی وجود دارد.
قرار بود پوشش ایمنی توسط قایق های پشتیبانی رزمی از اسکادران پشتیبانی تامین شود.
Infantry, he added, deliberately placed themselves in positions where they would be engaged in hand-to-hand combat.
او افزود که پیاده نظام عمداً خود را در موقعیت هایی قرار می دهند که در آن درگیر نبرد تن به تن می شوند.
The final version endorsed current Pentagon policy allowing women in combat in certain circumstances, a position endorsed by Dole.
نسخه نهایی سیاست فعلی پنتاگون را تأیید می کند که به زنان اجازه می دهد در شرایط خاص نبرد کنند، موضعی که دول نیز آن را تأیید کرد.
مشکی با چکمههای رزمی Doc Martens بیرون آمده و رنگها وارد شدهاند.
Not only did these men share the hardships of combat, their very survival imbued many with a pre-disposition to paternalism.
این مردان نه تنها در سختیهای جنگ سهیم بودند، بلکه بقای آنها بسیاری را با تمایل به پدرگرایی آغشته کرد.
Named after famous artillerymen, the larger firebases also served as the field camps for other combat units.
این پایگاههای آتشنشانی بزرگتر که به نام توپخانههای معروف نامگذاری شدهاند، به عنوان اردوگاه صحرایی برای سایر واحدهای رزمی نیز خدمت میکردند.
آتش بس جنگ را در جنگ داخلی متوقف نکرده است.
She was actually in the combat zone now and she noted uneasily that once again she was placed firmly beside the count.
او در واقع اکنون در منطقه جنگی بود و با ناراحتی متوجه شد که یک بار دیگر محکم در کنار شمارش قرار گرفته است.
او در جنگ کشته شد.
armed/unarmed combat (= with/without weapons)
نبرد مسلحانه/غیر مسلح (= با/بدون سلاح)
combat troops
نیروهای رزمی
combat boots
چکمه های رزمی
aerial combat
نبرد هوایی
نبردهای شوالیه تنها بخش کوچکی از جنگ های قرون وسطایی بود.
دسته ما هنوز درگیری را ندیده است.
سربازان در حال نبرد با نیروهای شورشی هستند.
نیروها در نبرد تن به تن محبوس شده بودند.
نبردی سخت بین دو قهرمان
در نبرد مرگبار با اژدها
به ندرت هیچ هواپیمای جنگی دشمن منهدم شده است.
درگیری شدیدی بین دو طرف در گرفت.
هیچ کس نمی دانست چند سرباز در جنگ کشته شده اند.
سربازان درگیر نبرد تن به تن بودند.
نبرد مسلحانه (= جنگ با سلاح)
نبرد غیر مسلح (= جنگ بدون سلاح)
این فیلم به نبرد بین خیر و شر می پردازد.
to combat crime/terrorism/inflation/disease
برای مبارزه با جرم / تروریسم / تورم / بیماری
دولت میلیون ها دلار برای مبارزه با سوء مصرف مواد مخدر هزینه می کند.
من باید با این میل همیشگی به خوردن شکلات مبارزه کنم.
a combat jacket/zone/casualty
یک ژاکت جنگی / منطقه / مجروح
وقتی روحیه رزمی دارید، شرکت خوشایند نیستید.
ما باید برای مبارزه با فقر و بی سوادی تلاش کنیم.
نبرد
عمل
جنگ
تعارض
مبارزه کردن
hostilities
خصومت ها
تقلا
warfare
برخورد
clash
گرد و غبار
dustup
رویارویی
دعوا کردن
شکستگی ها
fracas
نزاع
fray
دست و پنجه نرم کردن
grapple
عذاب، عذاب دادن
hassle
همخوانی داشتن
رقابت
rivalry
باطله
scrap
درگیری
scrimmage
اسکرام
scrum
کشمکش
scuffle
قلم مو
strife
تقابل
tussle
مشاجره
مسابقه
سگ جنگی
confrontation
دوئل
contention
dogfight
duel
توافق
armistice
آتش بس
صلح
surrender
تسلیم شدن
truce
آرام
accord
به خطر افتادن
calm
هارمونی
compromise
عقب نشینی
harmony
معاهده
retreat
مهلت دادن
ceasefire
آرامش
مهلت قانونی
respite
زنگ تفريح
lull
رها کردن
moratorium
تعلیق خصومت ها
معاهده صلح
let-up
توقف خصومت ها
suspension of hostilities
آرامش ایالات متحده
آرامش انگلستان
cessation of hostilities
ساکت
concord
زمان صلح
tranquilityUS
صلح طلبی
tranquillityUK
آشتی
اصلاح
peacetime
آرام سازی
pacifism
conciliation
reconciliation
calmness
pacification
peacefulness