word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک شخص. تیم یا شرکتی که با دیگران رقابت می کند.
-
a person. product. company. etc. that is trying to compete with others. for example. by trying to make bigger sales in a particular market.
یک شخص. تولید - محصول. شرکت. و غیره که سعی در رقابت با دیگران دارد. مثلا. با تلاش برای فروش بیشتر در یک بازار خاص.
example - مثال
-
فقط یک رقیب پرش واضحی از بالاترین حصار انجام داد.
-
Their million-pound bid for the company was trumped at the last moment by an offer for almost twice as much from their main competitor.
پیشنهاد میلیون پوندی آنها برای این شرکت در آخرین لحظه با پیشنهاد تقریباً دو برابری از رقیب اصلی آنها مغلوب شد.
-
شرکتهایی که دارای بدهیهای بالا هستند، به اهدافی دعوتکننده برای رقبای ثروتمند تبدیل شدهاند.
-
گروه خرده فروشی از هر سه رقیب برای فضایی در مرکز خرید پیشی گرفت.
-
بازده سالها تحقیق، میکروسکوپی است که بهتر از همه رقبای خود عمل میکند.
synonyms - مترادف
-
rival
رقیب
-
رقابت
-
challenger
رقیب
-
adversary
حریف
-
antagonist
آنتاگونیست
-
corrival
همبستگی
-
حریف
-
مخالفت
-
combatant
رزمنده
-
contender
مدعی
-
contestant
شرکت کننده
-
دشمن
-
foe
دشمن
-
opposer
مخالف
-
vier
ویر