word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
مایل به اطاعت یا موافقت با خواسته ها و خواسته های دیگران است
-
made or done according to particular rules or standards
بر اساس قوانین یا استانداردهای خاص ساخته یا انجام شده است
-
اگر چیزی با قانون یا قاعده ای مطابقت داشته باشد، آنچه را که قانون می گوید باید انجام دهد
-
مایل به انجام کاری که دیگران از شما می خواهند انجام دهید
-
برای توصیف چیزی که از قانون یا قانون خاصی پیروی می کند استفاده می شود
-
برای توصیف کسی یا چیزی که از قوانین یا قوانین خاصی پیروی می کند استفاده می شود
-
اما به نظر می رسید کاردینال از این موضوع غافل بود که مردم عادی دیگر مانند گذشته سازگار نیستند.
-
At Croxford House the luxuries of small classes and lavish facilities, plus moderately compliant children, cushioned his inadequacies.
در خانه کراکسفورد، تجملات کلاسهای کوچک و امکانات مجلل، بهعلاوه کودکان نسبتاً سازگار، نارساییهای او را کاهش داد.
-
Instead I was a pliable, compliant inhabitant of a world of vague feelings and limited comprehension.
در عوض، من ساکنی انعطاف پذیر و مطیع دنیایی از احساسات مبهم و درک محدود بودم.
-
بیمارانی که کمتر مطیع هستند ممکن است مجبور شوند برخلاف میل خود دارو مصرف کنند.
-
اما آنها واقعاً سازگار نیستند، زیرا آنها خشم خود را به طور غیر مستقیم ابراز می کنند - آنها شکست می خورند.
-
برخی از بیماران نسبت به سایرین در بیمارستان سازگارتر هستند.
-
اما او باید تلاش کند و کمی سازگارتر باشد، کمی جذابیت بیشتری به اطراف بیاندازد.
-
در این پایین ترین سطح، کاری که انجام می شود به روشی مطابق انجام می شود.
-
It's depressing to see an intelligent, spirited young woman like her turning into a meek and compliant wife.
دیدن یک زن جوان باهوش و با روحیه که مانند او به همسری حلیم و مطیع تبدیل می شود ناراحت کننده است.
example - مثال
-
در آن زمان، هنری کمتر از شش ماه قبل با خواسته های همسرش سازگاری داشت.
-
ما نباید دانشآموزان سازگاری تولید کنیم که جرات انتقاد ندارند.
-
این سایت با HTML سازگار است.
-
یک کودک سازگار
-
The company expects to be reclassified as soon as its factories are fully compliant with the Federal Clean Air Act.
این شرکت انتظار دارد به محض اینکه کارخانه هایش به طور کامل با قانون هوای پاک فدرال مطابقت داشته باشند مجدداً طبقه بندی شود.
synonyms - مترادف
-
obedient
مطیع
-
submissive
انطباق دادن
-
accommodating
رضایت بخش
-
acquiescent
قابلیت
-
amenable
قابل مناقصه
-
biddable
قابل تحمل
-
tractable
شاکی
-
complaisant
تعاونی
-
cooperative
تسلیم شدن
-
docile
سازگار
-
yielding
قابل انعطاف
-
adaptable
قابل مدیریت
-
flexible
منفعل
-
manageable
مایل بودن
-
passive
پذیرش
-
وظیفه شناس
-
accepting
چکش خوار
-
conformable
ملایم
-
dutiful
الزام آور
-
malleable
انعطاف پذیر
-
meek
رام کردن
-
obliging
قابل قبول
-
pliable
قابل کنترل
-
pliant
قابل اداره
-
tame
قانونمند
-
agreeable
متقاعد کننده
-
conformist
-
controllable
-
governable
-
law-abiding
-
persuadable
antonyms - متضاد
-
recalcitrant
سرکش
-
balky
بی رنگ
-
contrary
مخالف
-
contumacious
ترسناک
-
defiant
متعصب
-
disobedient
نافرمان
-
froward
بداخلاق
-
incompliant
ناسازگار
-
insubordinate
نافرجام
-
intractable
رام نشدنی
-
noncompliant
مزاحم
-
obstreperous
شورشی
-
rebel
نسوز
-
rebellious
ناآرام
-
refractory
غیر قابل تحمل
-
restive
غیر قابل کنترل
-
unamenable
یاغی، سرکش
-
ungovernable
نامناسب
-
unruly
خودسر
-
untoward
با اراده
-
wayward
خونین
-
wilful
انعطاف ناپذیر
-
willful
لجباز
-
bloody-minded
یک دنده
-
inflexible
تسلیم ناپذیر
-
obstinate
غیر قابل مدیریت
-
stubborn
بی نظم
-
unyielding
-
mutinous
-
unmanageable
-
disorderly