word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
قسمت پایانی چیزی
-
finally.
سرانجام.
-
عمل ترتیب دادن یا توافق رسمی چیزی.
-
نظری که پس از در نظر گرفتن تمام اطلاعات در مورد چیزی دارید.
-
تصمیمی که پس از بررسی های فراوان گرفته شد.
-
آخرین قسمت چیزی
-
تصمیم یا قضاوتی که پس از تفکر دقیق گرفته می شود.
-
پایان یک جلسه یک سخنرانی. عملکرد. و غیره..
-
این واقعیت که چیزی به طور رسمی تنظیم یا توافق شده است.
-
وقتی سخنرانی را تمام می کنید گفته یا نوشته شده است. گزارش. و غیره..
example - مثال
-
نتیجه گیری مقاله شما خوب است. اما جمله پایانی بسیار طولانی و پیچیده است.
-
If we carry this argument to its logical conclusion. we realize that further investment is not a good idea.
اگر این استدلال را به نتیجه منطقی خود برسانیم. ما متوجه می شویم که سرمایه گذاری بیشتر ایده خوبی نیست.
-
به نظر می رسد نتیجه انتخابات یک نتیجه قطعی باشد.
-
فیلم یک نتیجه کسل کننده قابل پیش بینی دارد.
-
در این زمان آنها به شدت با هم اختلاف نظر داشتند که هیچ امیدی به یک نتیجه دوستانه وجود نداشت.
synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
-
شروع
-
شروع کنید
-
مقدمه
-
افتتاح
-
commencement
شروع
-
outset
ابتدا
-
genesis
روایت آفرینش در انجیل
-
inception
شروع
-
nascence
تولد
-
nascency
نوپا بودن
-
incipience
ابتدایی بودن
-
incipiency
ابتدایی بودن
-
initiation
شروع
-
kickoff
شروع
-
راه اندازی