word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
برای نشان دادن اینکه شما عصبانی هستید استفاده می شود
-
برای ابراز خشم استفاده می شود
-
اما عمه می به خاطر این قوزک گیج شده من را رها نمی کند.
-
به نوعی آن دوچشمی های گیج به چشمانش بود.
-
آن سگ گیج به کجا رسید؟
-
شما خیلی کنجکاو هستید و یک مزاحم گیج کننده.
-
نمی توانم از این مبل گیج بروم.
synonyms - مترادف
-
astounded
حیرت زده
-
stunned
شوکه شده
-
astonished
مات و مبهوت
-
dumbfounded
مبهوت
-
flabbergasted
بدون مزاحمت
-
stupefied
بی حرف
-
nonplussed
گیج شده
-
speechless
فلومکس شده
-
gobsmacked
کف پوش شده
-
dumbstruck
نگران
-
perplexed
آگاپ
-
bewildered
غرق شده
-
flummoxed
تکان داده شده است
-
floored
دهان باز
-
disconcerted
بی اعصاب
-
agape
متزلزل شد
-
overwhelmed
متحیر شده
-
shaken
سردرگم، گیج، مات مبهوت
-
openmouthed
غیر پلاسیده
-
unnerved
بامزه شده
-
discomposed
پرتاب شده است
-
puzzled
متلاطم
-
baffled
گمشده
-
nonplused
به هم ریخته
-
bamboozled
گیر
-
thrown
-
flustered
-
fazed
-
-
muddled
-
stuck
antonyms - متضاد
-
clearheaded
سر روشن
-
روشن
-
alert
هشدار
-
درك كردن
-
آگاه
-
clear-headed
روشن سر
-
سر راست
-
oriented
جهت دار
-
unconfused
گیج نشده
-
sober
هوشیار
-
ثابت
-
unsurprised
غافلگیر نشده
-
مطمئن
-
مسلم - قطعی
-
knowing
دانستن
-
conscious
هوشیار، آگاه
-
mindful
آشنا
-
cognizant
مطلع
-
conversant
مطلع شد
-
درخشان
-
informed
سرنخ کرد
-
apprised
کلوئی
-
perceptive
تشخیص دهنده
-
clued
ناظر
-
cluey
محتاط
-
recognizant
فهیم
-
observant
ظروف
-
wary
ارزیابی شد
-
discerning
-
ware
-
appraised