word - لغت

conquest || فتح

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈkɒŋkwest/

UK :

/ˈkɑːŋkwest/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conquest] در گوگل

description - توضیح


  • عمل به دست گرفتن کنترل یک کشور از طریق جنگ

  • land that is won in a war


    سرزمینی که در جنگ به دست می آید

  • someone that you have persuaded to love you or to have sex with youoften used humorously


    کسی که شما را متقاعد کرده اید که شما را دوست داشته باشد یا با شما رابطه جنسی داشته باشد - اغلب به صورت طنز استفاده می شود


  • زمانی که کنترل چیزی را به دست می آورید یا با چیزی که دشوار یا خطرناک است با موفقیت برخورد می کنید


  • عمل فتح یک کشور، منطقه یا موقعیت


  • کسی که با او رابطه جنسی داشته اید اما احتمالاً رابطه نداشته اید

  • Cis was also his first conquest.


    سیس همچنین اولین فتح او بود.

  • Was it only a desire for conquest?


    آیا فقط میل به تسخیر بود؟

  • He went downstairs, finished his column then shaved and bathed and went out to the office ripe for conquest.


    او به طبقه پایین رفت، ستون خود را تمام کرد، سپس تراشید و غسل کرد و برای فتح به دفتر رفت.

  • His conquests transformed the ancient world and ushered in the Hellenistic age of great monarchies.


    فتوحات او دنیای باستان را متحول کرد و عصر هلنیستی پادشاهی های بزرگ را آغاز کرد.

  • military conquests


    فتوحات نظامی

  • They were the legates of conquest.


    آنها نمایندگان فتح بودند.

  • In this first phase of conquest, the Arabs created an Empire and a State but not yet a civilization.


    در این مرحله اول تسخیر، اعراب یک امپراتوری و یک دولت ایجاد کردند، اما هنوز یک تمدن ایجاد نکردند.

  • History is the story of conquest.


    تاریخ داستان فتح است.

  • It arose from the recent conquest of the northern coastal area as far as Anglesey by his friend Hugh, earl of Chester.


    این از تسخیر اخیر منطقه ساحلی شمالی تا آنگلسی توسط دوستش هیو، ارل چستر به وجود آمد.

  • The Roman legions left opening the way for the conquest of the British Isles by the Germanic tribes.


    لژیون های رومی رفتند و راه را برای فتح جزایر بریتانیا توسط قبایل ژرمنی باز کردند.

example - مثال

  • the Norman Conquest (= of England in 1066)


    فتح نورمن (= انگلستان در 1066)

  • the Spanish conquests in South America


    فتوحات اسپانیا در آمریکای جنوبی

  • I'm just one of his many conquests.


    من فقط یکی از چندین پیروزی او هستم.

  • I think you’ve made a conquest.


    من فکر می کنم شما یک فتح ساخته اید.

  • the conquest of inflation


    غلبه بر تورم

  • He continued to expand his kingdom by conquest.


    او به گسترش پادشاهی خود با فتح ادامه داد.

  • The army made many conquests in the east.


    ارتش فتوحات زیادی در شرق انجام داد.

  • Trade rather than territorial conquest was held to be the route to progress.


    تجارت به جای تسخیر سرزمینی به عنوان مسیر پیشرفت در نظر گرفته شد.

  • the English colonial conquest of the Indian subcontinent


    فتح شبه قاره هند توسط استعمار انگلیس

  • the European conquest of South America


    فتح آمریکای جنوبی توسط اروپا

  • the Muslim conquest of Spain in the 8th century


    فتح اسپانیا توسط مسلمانان در قرن هشتم

  • the Roman conquest of Britain


    فتح بریتانیا توسط رومیان

  • the Spanish conquest of Mexico


    فتح مکزیک توسط اسپانیا

  • the desire of each tribe to show its superiority through violent conquest


    تمایل هر قبیله برای نشان دادن برتری خود از طریق تسخیر خشونت آمیز

  • the rapid conquest of Madrid


    فتح سریع مادرید

  • The Norman Conquest of England in 1066 led to changes in the system of government.


    فتح نورمن انگلستان در سال 1066 منجر به تغییراتی در سیستم حکومتی شد.

  • I was determined not to become just another one of his conquests.


    مصمم بودم که تنها یکی دیگر از فتوحات او نباشم.

synonyms - مترادف


  • شکست

  • overthrow


    سرنگونی

  • subjugation


    انقیاد

  • overpowering


    غلبه کننده

  • subduing


    رام کردن

  • vanquishing


    مغلوب

  • vanquishment


    مغلوب شدن

  • beating


    كتك زدن

  • conquering


    فتح

  • rout


    تسلط

  • mastery


    ضربه زدن

  • trouncing


    کلوبگری

  • clobbering


    خرد کردن

  • crushing


    مسلط

  • dominating


    سلطه

  • domination


    چکش زدن

  • hammering


    در معرض قرار دادن

  • subjecting


    تابعیت

  • subjection


    مطیع کردن

  • subjugating


    کوبیدن

  • thrashing


    عصا کردن

  • caning


    داب زدن

  • drubbing


    قتل عام

  • massacre


    چسباندن

  • pasting


    کودتا

  • coup


    شکست دادن

  • defeating


    ناراحتی

  • discomfiture


    سقوط

  • downfall


    مسیریابی

  • routing


    فرعی

  • subdual


antonyms - متضاد


  • پیروزی


  • شکست


  • از دست دادن

  • forfeit


    ضرر - زیان


  • تسلیم شدن

  • yielding


    داب زدن

  • drubbing


    كتك زدن

  • beating


    پوسته زنی

  • rout


    شستشو

  • shellacking


    شلاق زنی

  • washout


    لیس زدن

  • whipping


    نابودی

  • licking


    ذبح

  • annihilation


    چکش زدن

  • slaughter


    ضربه زدن

  • hammering


    چسباندن

  • trouncing


    سفید کردن

  • pasting


    قایم شدن

  • whitewashing


    کوبیدن

  • whitewash


    سطل زباله

  • hiding


    سرنگونی

  • thrashing


    افتضاح

  • trashing


    فلاپ

  • overthrow


    شکست مفتضحانه

  • debacle


    فاجعه

  • flop


    عدم موفقیت

  • fiasco


  • surrender



  • catastrophe


  • nonachievement