word - لغت

conspiring || توطئه

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

kənˈspaɪər

UK :

kənˈspaɪr

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [conspiring] در گوگل

description - توضیح

  • present participle of conspire


    فاعل فاعل از توطئه کنند

  • to plan secretly with other people to do something bad illegal or against someone's wishes


    برنامه ریزی مخفیانه با افراد دیگر برای انجام کاری بد، غیرقانونی یا برخلاف میل دیگران

example - مثال

  • He felt that his colleagues were conspiring together to remove him from his job.


    او احساس می کرد که همکارانش با هم توطئه می کنند تا او را از کارش برکنار کنند.

  • As girls, the sisters used to conspire with each other against their brother.


    به عنوان دختر، خواهران با یکدیگر علیه برادرشان توطئه می کردند.

synonyms - مترادف


  • از نزدیک کار می کنند

  • collaborating


    در حال همکاری

  • colluding


    تبانی کردن

  • cooperating


    کواکتینگ

  • coacting


    متحد کردن

  • allying


    ترکیب کردن

  • combining


    تیم کردن

  • teaming up


    همکاری با یکدیگر


  • به عنوان یک تیم عمل می کند

  • acting as a team


    بازیگری در کنسرت

  • acting in concert


    باهم شدن

  • banding together


    پیوستن به نیروها

  • joining forces


    کار به صورت مشارکتی


  • کار با


  • در جمع بودن

  • being in cahoots


    گرد هم آمدن

  • coming together


    ادغام منابع

  • pooling resources


    تشکیل یک اتحاد

  • forming an alliance


    دور هم جمع شدن

  • getting together


    کار مشترک

  • working jointly


    وصل کردن

  • hooking up


    پیوستن به

  • joining up with


    پیوند دادن

  • linking up


    توپ بازی

  • playing ball


    لیگ کردن

  • uniting


    پیوستن

  • leaguing


    به هم پیوستن

  • joining


    موافق

  • conjoining


    کنسرت

  • concurring


  • concerting


antonyms - متضاد

  • disagreeing


    مخالفت کردن

  • neglecting


    بی توجهی

  • leaving alone


    تنها گذاشتن