word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک افسر پلیس بریتانیا از پایین ترین درجه
-
in the US someone who has some of the powers of a police officer and can send legal documents that order someone to do something
در ایالات متحده، شخصی که برخی از اختیارات یک افسر پلیس را دارد و می تواند اسناد قانونی را ارسال کند که به شخصی دستور انجام کاری را بدهد.
-
(in the US) an official in a town or village having some of the responsibilities of a police officer
(در ایالات متحده) یک مقام رسمی در یک شهر یا روستا که برخی از مسئولیت های یک افسر پلیس را بر عهده دارد.
-
Yet according to the chief constable, in the same period calls for service have increased by 85 percent.
با این حال، به گفته رئیس پاسبان، در همین مدت تماس برای خدمت 85 درصد افزایش یافته است.
-
لباس یک پاسبان پلیس را شناختم.
-
آنها در خانه ییلاقی مدرن که خانه و دفتر پلیس محلی بود توقف کردند.
-
اما تنها چیزی که خانم اولمن پیدا کرد، بخش بزرگی از سه پاسبان پلیس بود.
-
Before shaving, he rang his office and spoke to the woman police constable who acted as his secretary.
قبل از اصلاح، او به دفترش زنگ زد و با پلیس زن که منشی او بود صحبت کرد.
-
Seven other County Durham officers and a special constable have also been commended by the chief constable.
هفت افسر دیگر شهرستان دورهام و یک پاسبان ویژه نیز توسط پاسبان ارشد تقدیر شده اند.
-
من قبلاً نام آنها را به پاسبان در کتابخانه داده ام.
-
پاسبان ها شخصاً برای دارنده گواهینامه شناخته شده بودند.
example - مثال
-
گزارشت را تمام کردی، پاسبان؟
-
این نیرو امیدوار است که تعداد پاسبان های ضربت خود را افزایش دهد.
-
بچه ها توسط یک پلیس زن از اتاق بیرون آورده شدند.
synonyms - مترادف
-
پلیس
-
flatfoot
کف پای صاف
-
copper
فلز مس
-
افسر
-
gendarme
ژاندارم
-
bobby
بابی
-
policeman
fuzz
-
fuzz
کاراگاه
-
detective
قانونمند
-
lawman
گاو نر
-
bull
پلیس زن
-
policewoman
گشت زن
-
patrolwoman
گشت بان
-
patrolman
شمس
-
shamus
کت آبی
-
bluecoat
گروهبان
-
sergeant
افسر پلیس
-
افسر صلح
-
کلانتر
-
خرس
-
sheriff
پاسبانی
-
نارک
-
constabulary
قانون
-
narc
زور
-
حرارت
-
نشان
-
خوک
-
badge
تغذیه شده است
-
pig
بهترین
-
fed
-
finest
antonyms - متضاد
-
جنایی
-
lawbreaker
قانون شکن
-
offender
مجرم