word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک گروه، جلسه و غیره به درستی تشکیل شده و به صورت صحیح و قانونی سازماندهی شده است
-
ماضی ساده و ماضی ازتشکیل می دهند
-
بودن یا به عنوان چیزی در نظر گرفته شود
-
شکل دادن یا ساختن چیزی
example - مثال
-
این شکست اخیر یک شکست بزرگ برای دموکرات ها به حساب می آید.
-
Women constitute about ten percent of Parliament.
زنان حدود ده درصد مجلس را تشکیل می دهند.
-
The under-18s constitute nearly 25 percent of the town's population.
افراد زیر 18 سال نزدیک به 25 درصد از جمعیت شهر را تشکیل می دهند.
synonyms - مترادف
-
included
مشمول
-
incorporated
گنجانده شده است
-
comprised
تشکیل شده است
-
encompassed
احاطه شده است
-
covered
تحت پوشش
-
embraced
در آغوش گرفت
-
گرفتار
-
contained
موجود است
-
consisted of
شامل
-
carried
انجام
-
entailed
مستلزم
-
numbered
شماره گذاری شده
-
subsumed
زیرمجموعه
-
comprehended
درک کرد
-
enclosed
محصور شده است
-
inserted
درج شده است
-
built in
ساخته شده در
-
took in
در گرفت
-
بخشی از
-
embodied
تجسم
-
held
برگزار شد
-
had
داشته است
-
taken in
گرفته شده است
-
accommodated
جای داده شده است
-
holden
نگهدارنده
-
compassed
احاطه شده
-
admitted
پذیرفته
-
allowed for
مجاز برای
-
enveloped
پوشیده شده
-
dealt with
برخورد کرد
-
accounted for
به حساب می آید
antonyms - متضاد
-
excluded
مستثنی شده است
-
omitted
حذف شده است
-
precluded
مانع شده است
-
excepted
استثنا شده است
-
banned
ممنوع شد
-
barred
مسدود
-
prevented
جلوگیری کرد
-
prohibited
ممنوع است
-
کنار گذاشته شد
-
blocked
منتفی است
-
discluded
گذشت
-
passed over
منتفی شد
-
ruled out
Warning: Undefined array key 12 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589