contained

base info - اطلاعات اولیه

contained - موجود است

N/A - N/A

kənˈteɪn

UK :

kənˈteɪn

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contained] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • How much liquid do you think this bottle contains?


    به نظر شما این بطری حاوی چه مقدار مایع است؟

  • I lost a file containing a lot of important documents.


    من یک فایل حاوی اسناد مهم زیادی را گم کردم.

  • Try to avoid foods which contain a lot of fat.


    سعی کنید از غذاهایی که حاوی چربی زیادی هستند اجتناب کنید.

  • The allegations contained in this report are very serious.


    ادعاهای موجود در این گزارش بسیار جدی است.

  • Farms in the area have been closed off in an attempt to contain the disease.


    مزارع این منطقه در تلاش برای مهار این بیماری بسته شده است.

  • More police were sent to help contain the violence.


    پلیس بیشتری برای کمک به مهار خشونت اعزام شد.

  • She could no longer contain her anger and started yelling at him.


    دیگر نتوانست جلوی عصبانیتش را بگیرد و شروع کرد به داد زدن سر او.

  • Contain yourself! It's not that exciting.


    خودت را نگه دار! آنقدرها هم هیجان انگیز نیست.

synonyms - مترادف

  • محدود

  • restricted


    محصور

  • checked


    بررسی شد

  • confined


    محدود شده است

  • delimited


    محدود شده

  • constrained


    سرکوب

  • suppressed


    مهار شده است

  • curbed


    مهار شده

  • restrained


    افسار گسیخته

  • bridled


    خفه شده

  • stifled


    تحت کنترل نگه داشته شد

  • held in check


    تحت کنترل نگه داشته شده است

  • kept in check


    خفه شد

  • smothered


    سرکوب شده

  • repressed


    بیان نشده

  • inhibited


    عقب نگه داشت

  • unexpressed


    بطری شده

  • held back


    عقب نگه داشته شده

  • bottled-up


    بسته

  • held-back


    ناامید شده

  • bottled up


    برگزار شد

  • pent-up


    در داخل برگزار می شود

  • frustrated


    رام شده است

  • held in


    ناراضی

  • held within


    کنترل می شود

  • subdued


    تنظیم شده است

  • dissatisfied


    تعدیل شد

  • controlled


    در چک

  • regulated


  • moderated



antonyms - متضاد
  • unbounded


    نامحدود

  • generalizedUS


    generalizedUS

  • unconfined


    رایگان

  • unlimited


    تعمیم یافته انگلستان

  • unrestricted



  • generalisedUK


لغت پیشنهادی

heller

لغت پیشنهادی

typewriters

لغت پیشنهادی

foresees