word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
تعاونی
عدم همکاری
همکاری کردن
google image
description - توضیح
-
مایل به همکاری
-
توسط افرادی که با هم کار می کنند ساخته، انجام یا اجرا می شود
-
یک فروشگاه تعاونی، بانک و غیره توسط افرادی اداره می شود که به عنوان تعاونی با هم کار می کنند
-
یک کسب و کار یا سازمان که به طور مساوی متعلق به همه افرادی است که در آنجا کار می کنند
-
مایل به کمک و یا انجام آنچه مردم می خواهند
-
همراه با افراد دیگر انجام شده یا مالکیت دارد
-
(of a house a building etc.) owned by a cooperative (= an organization that owns and manages houses that its members live in)
(از خانه و ساختمان و غیره) متعلق به تعاونی (= سازمانی که مالک و اداره خانه هایی است که اعضایش در آن زندگی می کنند)
-
involving a group of people playing a game together to try to achieve the same thing rather than trying to beat each other
شامل گروهی از افراد است که با هم بازی می کنند تا تلاش کنند به همان چیزی برسند، به جای تلاش برای شکست دادن یکدیگر
-
an organization business shop farm or group of farms that is owned and managed by a group of people who also work in it
سازمان، تجارت، مغازه، مزرعه یا گروهی از مزارع که تحت مالکیت و مدیریت گروهی از افرادی است که در آن کار می کنند.
-
an organization that owns and manages houses that its members live in or the group of houses that it owns
سازمانی که مالک و مدیریت خانههایی است که اعضایش در آن زندگی میکنند یا گروهی از خانههایی که مالک آن هستند
-
a house or flat that is owned by a cooperative (= an organization that owns and manages houses that its members live in)
خانه یا آپارتمانی که متعلق به تعاونی است (= سازمانی که مالک و اداره خانه هایی است که اعضایش در آن زندگی می کنند)
-
شرکتی که تحت مالکیت و مدیریت افرادی است که در آن کار می کنند
-
A cooperative is also an apartment building in which ownership is shared by all the people living in it.
تعاونی همچنین یک ساختمان آپارتمانی است که مالکیت آن بین تمام افراد ساکن در آن مشترک است.
-
formed and managed by the people who work in it or made up of several similar companies or organizations working together
توسط افرادی که در آن کار می کنند یا متشکل از چندین شرکت یا سازمان مشابه که با هم کار می کنند تشکیل و مدیریت می شود
-
نشان دادن تمایل به اقدام یا همکاری با یکدیگر برای یک هدف مشترک
-
an organization or company that is owned and controlled by a group of members who each have a share in it for example its employees or customers
سازمان یا شرکتی که تحت مالکیت و کنترل گروهی از اعضا است که هر یک در آن سهم دارند، برای مثال کارکنان یا مشتریان آن
-
a cooperative organization or company is owned and controlled by a group of members who each have a share in it for example its employees or customers
یک سازمان یا شرکت تعاونی تحت مالکیت و کنترل گروهی از اعضا است که هر یک در آن سهم دارند، برای مثال کارکنان یا مشتریان آن.
-
The nature of the task requires cooperative activity of a high order at various levels and between a wide range of people.
ماهیت کار مستلزم فعالیت مشارکتی بالا در سطوح مختلف و بین طیف وسیعی از افراد است.
-
برخی از دانش آموزان بسیار همکاری و توجه هستند، اما متأسفانه اکثر آنها اینطور نیستند.
-
هیئت مدیره مک فارلین را یک شاهد همکاری و قابل اعتماد در نظر گرفته بود.
-
Grice suggests that the maxims are in fact not arbitrary conventions, but rather describe rational means for conducting cooperative exchanges.
گریس پیشنهاد میکند که حداکثرها در واقع قراردادهای دلخواه نیستند، بلکه ابزارهای منطقی برای انجام مبادلات تعاونی را توصیف میکنند.
-
نیازی به گفتن نیست که گروه بر روی خطوط تعاونی اداره می شد و شخص خاصی رهبری نمی کرد.
-
پروژه تعاونی Queretaro، به اعتقاد من، از این قاعده مستثنی نبود.
-
بسیاری از مؤسسات میراثی با هم همکاری خواهند کرد، مشروط بر اینکه این موضوع از قبل مورد بحث قرار گیرد.
-
Braitman and Ehrenzweig like having it where they live and feel its cooperative, relaxed ambience is very San Francisco.
Braitman و Ehrenzweig دوست دارند آن را در جایی که زندگی می کنند داشته باشند، و احساس می کنند که فضای همکاری و آرامش آن بسیار سانفرانسیسکو است.
-
Directors also strive to foster a cooperative spirit and friendly attitude among employees and a compassionate demeanor toward the families.
مدیران همچنین می کوشند روحیه همکاری و نگرش دوستانه را در بین کارکنان و رفتاری دلسوزانه نسبت به خانواده ها تقویت کنند.
-
شرکت های خودروسازی چندین سرمایه گذاری تعاونی راه اندازی کرده اند.
-
یک پیشخدمت تعاونی به ما کمک کرد تا از منوی بزرگ سفارش دهیم.
-
مظنون با بازرسان همکاری کرده است، اما او پشیمانی کمی نشان می دهد.
example - مثال
-
فعالیت تعاونی برای کار اجتماعی مؤثر ضروری است.
-
این مستند یک تلاش مشترک توسط فیلمسازان پنج کشور بود.
-
این یک سرمایه گذاری مشترک با دانشگاه کپنهاگ است.
-
کارمندان عموماً اگر نظرات آنها جدی گرفته شود همکاری بیشتری خواهند داشت.
-
مزرعه تعاونی
-
جنبش تعاونی در بریتانیا در قرن نوزدهم آغاز شد.
-
من از آنها خواستم که موسیقی خود را کم کنند، اما آنها خیلی همکاری نمی کنند.
-
او شاهد همکاری فوق العاده ای بود.
-
خرید مزرعه یک تلاش مشترک بین بسیاری از گروه ها و آژانس ها بود.
-
The work is the result of a co-operative venture of approximately 80 physicists from around the world.
این کار نتیجه یک سرمایه گذاری مشترک تقریباً 80 فیزیکدان از سراسر جهان است.
-
این تجارت تعاونی 500 تولیدکننده شراب را در منطقه گرد هم می آورد.
-
ما به مسکن تعاونی بیشتری نیاز داریم.
-
یک آپارتمان تعاونی
-
این سطوح را می توان به صورت انفرادی یا با یک دوست در بازی مشارکتی بازی کرد.
-
این مجله به صورت تعاونی اداره می شود.
-
We are a 100% worker-owned co-operative selling 100% Fair Trade certified coffee tea chocolate and snacks.
ما یک تعاونی 100٪ متعلق به کارگران هستیم که قهوه، چای، شکلات و تنقلات دارای گواهی تجارت منصفانه 100٪ می فروشیم.
-
مانند بسیاری از ساختمان های آپارتمانی در شهر نیویورک، این ساختمان توسط یک تعاونی اداره می شود.
-
آنها در یک تعاونی مسکن برای شهروندان مسن زندگی می کنند.
-
بسیاری از آپارتمان ها در سمت بالا شرقی در حال تبدیل شدن به تعاونی بودند.
-
a farmers’ cooperative
یک تعاونی کشاورزان
-
farm cooperative organizations
سازمان های تعاونی کشاورزی
-
یک مرکز مهدکودک تعاونی
-
این یک تلاش مشترک بود.
-
a farmers' cooperative
کسب و کارهای تعاونی / سرمایه گذاری
-
cooperative businesses/ventures
synonyms - مترادف
-
shared
به اشتراک گذاشته شده است
-
جمعی
-
مفصل
-
collaborative
مبتنی بر همکاری
-
combined
ترکیب شده
-
متقابل
-
مشترک
-
communal
اشتراکی
-
united
متحد
-
concerted
پیوند هماهنگ
-
pooled
ادغام شده
-
conjunct
پیوند
-
conjoint
بهم پیوسته
-
عمومی
-
allied
متحد شده است
-
reciprocal
چندگانه
-
unified
هم افزایی
-
هماهنگ شده است
-
synergetic
جرم
-
coordinated
در ارتباط بودن
-
وابسته به یکدیگر
-
interactive
تیم
-
interdependent
سینرژیک
-
در حال همکاری
-
synergic
همزیستی
-
collaborating
دانشگاهی
-
symbiotic
ترکیب کردن
-
collegial
موافق
-
combining
فعال
-
agreeing
-
coactive
antonyms - متضاد
-
شخصی
-
exclusive
انحصاری
-
one-man
یک مرد
-
one-sided
یک طرفه
-
one-way
تنها
-
منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی
-
sole
یک جانبه
-
solitary
متخاصم
-
unilateral
رقابتی
-
adversarial
از هم گسستن
-
ناتوان کننده
-
disjoint
متفرق
-
disobliging
تقسیم شده
-
disunited
سنگین کردن
-
divided
مانع
-
encumbering
صدمه زدن
-
hindering
جلوگیری می کند
-
hurting
جداگانه، مجزا
-
preventing
ناهماهنگ
-
بی فایده
-
uncoordinated
بدون حمایت
-
unhelpful
منحصر بفرد
-
unsupportive
فقط
-
lone
یکی
-
مفرد
-
خاص
-
-
-
singular
-
-