word - لغت

cornucopia || قرنیه

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˌkɔːnjuˈkəʊpiə/

UK :

/ˌkɔːrnəˈkəʊpiə/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [cornucopia] در گوگل

description - توضیح

  • a container in the shape of an animal’s horn, full of fruit and flowers, used to represent a time when there are large supplies of food


    ظرفی به شکل شاخ حیوان، پر از میوه و گل، که نشان دهنده زمانی است که منابع زیادی از غذا وجود دارد.

  • a lot of good things


    خیلی چیزهای خوب


  • مقدار زیاد یا عرضه چیزی

  • Secondly, it is often argued that farm workers are compensated for their low wages by a cornucopia of payments in kind.


    ثانیاً، اغلب استدلال می‌شود که کارگران مزرعه برای دستمزد پایین خود با یک قرنیه از پرداخت‌های غیرنقدی جبران می‌شوند.

  • Cable would offer a cornucopia of arts performances, serious drama science and quality programs for children and the elderly.


    کیبل مجموعه ای از نمایش های هنری، نمایش های جدی، علمی و برنامه های با کیفیت را برای کودکان و سالمندان ارائه می دهد.

  • Most of them believe the golf cornucopia just grew, like Topsy.


    اکثر آنها معتقدند که قرنیه گلف مانند تاپسی رشد کرده است.

  • What mixed cornucopia will the blossoming of full information control bring about?


    شکوفایی کنترل کامل اطلاعات چه قرنیه مختلطی را به همراه خواهد داشت؟

  • For Elizabeth Gould, however this ornithological cornucopia right on the doorstep did not hold the same all-encompassing fascination.


    با این حال، برای الیزابت گولد، این قرنیه پرنده‌شناسی درست روی آستان، همان جذابیت همه جانبه را نداشت.

  • Partiya's cornucopia of consumer items is priced in dollars.


    قرنیز اقلام مصرفی حزب به دلار قیمت گذاری شده است.

  • The composer must be pleased, therefore by this cornucopia of recent recordings.


    بنابراین، آهنگساز باید از این قرنطینه ضبط های اخیر خرسند باشد.

  • I was in Heaven smelling everything grinning from east to west with the salivary promise of an upended cornucopia.


    من در بهشت ​​بودم، همه چیز را بو می‌کشیدم، از شرق تا غرب با نوید بزاق یک قرنیه از هم پاشیده پوزخند می‌زدم.

example - مثال

  • The book is a cornucopia of good ideas.


    این کتاب مجموعه ای از ایده های خوب است.

  • Harvard has produced a cornucopia of leaders for the United States in many fields.


    هاروارد مجموعه ای از رهبران در بسیاری از زمینه ها را برای ایالات متحده ایجاد کرده است.

  • The table held a veritable cornucopia of every kind of food or drink you could want.


    روی میز یک قرنیز واقعی از هر نوع غذا یا نوشیدنی که می‌خواهید وجود داشت.

synonyms - مترادف

  • abundance


    فراوانی


  • ثروت

  • plenitude


    اسراف

  • profusion


    مقدار زیاد


  • فضل

  • plethora


    اضافی

  • plentitude


    جشن

  • superabundance


    جرم

  • copiousness


    کشت

  • bounty


    فروشگاه

  • excess


    پشته

  • feast


    تعداد


  • توده

  • slew


    بارها


  • اودلز

  • heap


    جلد

  • quantity


    کثرت


  • بار کامیون

  • stack


    بی شمار

  • loads


    بار کشتی

  • oodles


    بسیار


  • توده ها

  • multiplicity


    مقدار زیادی

  • truckload


    ریختن

  • myriad


    tonUS

  • shipload



  • masses


  • lot


  • shedload


  • tonUS


antonyms - متضاد

  • deficiency


    کمبود

  • inadequacy


    بی کفایتی

  • insufficiency


    کمبود عرضه

  • undersupply


    عدم

  • dearth


    خواستن

  • shortage


    فقر


  • ناچیز بودن

  • scarcity


    کمیاب بودن


  • قحطی

  • paucity


    خشکسالی


  • ناکافی بودن


  • خرج کردن

  • scantiness


    شکست

  • scarceness


    کروچیدن

  • famine


    نیاز

  • drought


    نادر بودن

  • inadequateness


    غیبت

  • pinch


    در دسترس نبودن


  • بی نیازی

  • crunch


    لاغری


  • پراکندگی

  • rareness



  • meagreness


  • unavailability


  • poorness


  • meagerness


  • exiguity


  • leanness


  • sparseness


  • sparsity