word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
a container in the shape of an animal’s horn, full of fruit and flowers, used to represent a time when there are large supplies of food
ظرفی به شکل شاخ حیوان، پر از میوه و گل، که نشان دهنده زمانی است که منابع زیادی از غذا وجود دارد.
-
خیلی چیزهای خوب
-
مقدار زیاد یا عرضه چیزی
-
Secondly, it is often argued that farm workers are compensated for their low wages by a cornucopia of payments in kind.
ثانیاً، اغلب استدلال میشود که کارگران مزرعه برای دستمزد پایین خود با یک قرنیه از پرداختهای غیرنقدی جبران میشوند.
-
Cable would offer a cornucopia of arts performances, serious drama science and quality programs for children and the elderly.
کیبل مجموعه ای از نمایش های هنری، نمایش های جدی، علمی و برنامه های با کیفیت را برای کودکان و سالمندان ارائه می دهد.
-
اکثر آنها معتقدند که قرنیه گلف مانند تاپسی رشد کرده است.
-
شکوفایی کنترل کامل اطلاعات چه قرنیه مختلطی را به همراه خواهد داشت؟
-
For Elizabeth Gould, however this ornithological cornucopia right on the doorstep did not hold the same all-encompassing fascination.
با این حال، برای الیزابت گولد، این قرنیه پرندهشناسی درست روی آستان، همان جذابیت همه جانبه را نداشت.
-
قرنیز اقلام مصرفی حزب به دلار قیمت گذاری شده است.
-
بنابراین، آهنگساز باید از این قرنطینه ضبط های اخیر خرسند باشد.
-
I was in Heaven smelling everything grinning from east to west with the salivary promise of an upended cornucopia.
من در بهشت بودم، همه چیز را بو میکشیدم، از شرق تا غرب با نوید بزاق یک قرنیه از هم پاشیده پوزخند میزدم.
example - مثال
-
این کتاب مجموعه ای از ایده های خوب است.
-
هاروارد مجموعه ای از رهبران در بسیاری از زمینه ها را برای ایالات متحده ایجاد کرده است.
-
روی میز یک قرنیز واقعی از هر نوع غذا یا نوشیدنی که میخواهید وجود داشت.
synonyms - مترادف
-
abundance
فراوانی
-
ثروت
-
plenitude
اسراف
-
profusion
مقدار زیاد
-
فضل
-
plethora
اضافی
-
plentitude
جشن
-
superabundance
جرم
-
copiousness
کشت
-
bounty
فروشگاه
-
excess
پشته
-
feast
تعداد
-
توده
-
slew
بارها
-
اودلز
-
heap
جلد
-
quantity
کثرت
-
بار کامیون
-
stack
بی شمار
-
loads
بار کشتی
-
oodles
بسیار
-
توده ها
-
multiplicity
مقدار زیادی
-
truckload
ریختن
-
myriad
tonUS
-
shipload
-
-
masses
-
-
shedload
-
tonUS
antonyms - متضاد
-
deficiency
کمبود
-
inadequacy
بی کفایتی
-
insufficiency
کمبود عرضه
-
undersupply
عدم
-
dearth
خواستن
-
shortage
فقر
-
ناچیز بودن
-
scarcity
کمیاب بودن
-
قحطی
-
paucity
خشکسالی
-
ناکافی بودن
-
خرج کردن
-
scantiness
شکست
-
scarceness
کروچیدن
-
famine
نیاز
-
drought
نادر بودن
-
inadequateness
غیبت
-
pinch
در دسترس نبودن
-
بی نیازی
-
crunch
لاغری
-
پراکندگی
-
rareness
-
-
meagreness
-
unavailability
-
poorness
-
meagerness
-
exiguity
-
leanness
-
sparseness
-
sparsity