word - لغت

counters || شمارنده ها

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

ˈkaʊn.tər

UK :

ˈkaʊn.t̬ɚ

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [counters] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • There was nobody behind/on the counter when I went into the bank and I had to wait to be served.


    وقتی به بانک رفتم هیچ کس پشت/روی پیشخوان نبود و باید منتظر می ماندم تا به من سرویس بدهند.

  • You will find sausages on the meat counter/rolls on the bread counter.


    سوسیس و کالباس را روی پیشخوان گوشت / رول روی پیشخوان نان خواهید یافت.

  • We stacked the dirty plates on the kitchen counter.


    بشقاب های کثیف را روی پیشخوان آشپزخانه چیدیم.

  • After the government bombed their camp the rebels countered with an attack on the capital.


    پس از بمباران اردوگاه آنها توسط دولت، شورشیان با حمله به پایتخت مقابله کردند.

  • When criticisms were made of the school's performance the parents' group countered with details of its exam results.


    زمانی که انتقاداتی از عملکرد مدرسه مطرح شد، گروه اولیا با جزئیات نتایج امتحان خود مخالفت کردند.

  • Extra police have been moved into the area to counter the risk of violence.


    پلیس بیشتری برای مقابله با خطر خشونت به منطقه منتقل شده است.

  • Bob's decision not to take the job ran counter to his family's expectations.


    تصمیم باب برای نپذیرفتن این شغل برخلاف انتظارات خانواده‌اش بود.

  • a counterattack (= an attack on someone who has attacked you)


    ضد حمله (= حمله به کسی که به شما حمله کرده است)

  • He sat down at the counter of the diner and ordered a cup of coffee.


    پشت میز غذاخوری نشست و یک فنجان قهوه سفارش داد.

  • To counter the inaccuracies in the movie researchers used computer models to project climate changes.


    برای مقابله با نادرستی های موجود در فیلم، محققان از مدل های کامپیوتری برای پیش بینی تغییرات آب و هوایی استفاده کردند.

  • David’s decision to drop out of school to write plays ran counter to (= was directly opposite to) his parent’s expectations.


    تصمیم دیوید برای ترک تحصیل برای نوشتن نمایشنامه با انتظارات والدینش (= مستقیماً مخالف بود).

  • Please pay at the counter.


    لطفا در باجه پرداخت کنید.

  • You will find rolls on the bread counter.


    رول هایی را روی پیشخوان نان خواهید دید.

  • the checkout counter


    پیشخوان پرداخت

  • He serves behind the counter at the local deli.


    او پشت پیشخوان در اغذیه فروشی محلی خدمت می کند.

  • Bonds are sold over the counter with prices quoted privately to the client.


    اوراق قرضه بدون پیشخوان فروخته می شود و قیمت ها به صورت خصوصی برای مشتری ذکر می شود.

  • Regulators declined permission for the remedy to be sold over the counter.


    رگولاتورها اجازه ندادند که این دارو بدون نسخه فروخته شود.

  • Pirate DVDs are available under the counter in pubs and clubs everywhere.


    دی‌وی‌دی‌های دزدان دریایی در همه جا در میخانه‌ها و کلوپ‌ها در زیر پیشخوان موجود است.

  • under-the-counter deals


    معاملات زیر بورس

synonyms - مترادف

  • counterbalances


    تعادل ها

  • counterweights


    وزنه های تعادل


  • تعادل

  • equipoise


    اعتدال

  • counterpoises


    مقابله می کند

  • neutralizers


    خنثی کننده ها

  • counterforces


    نیروهای متقابل

  • correctives


    اصلاح کننده ها

  • cancelers


    لغو کننده ها

  • cancellers


    اقدامات متقابل

  • counteractions


    جبران می کند

  • offsets


    جبران خسارت

  • compensation


    اکولایزرهای آمریکا

  • equalizersUS


    پاداش

  • recompense


    تثبیت کننده ها انگلستان

  • stabilisersUK


    بالاست

  • ballast


    تثبیت کننده های ایالات متحده

  • stabilizersUS


    وزنه ها

  • makeweights


    اکولایزرهای انگلستان

  • equalisersUK


    ضد چک ها

  • counterchecks


    وزن


  • بریس ها

  • braces


    ثبات

  • equilibriums


    کیسه های شن


  • براکت ها

  • sandbags


    فله

  • brackets


    حمایت کردن

  • bulk



antonyms - متضاد

  • accepts


    می پذیرد

  • approves


    تایید می کند

  • acknowledges


    تصدیق می کند

  • accedes to


    به

  • acquiesces to


    موافقت می کند

  • backs


    پشت

  • recognizesUS


    ایالات متحده را به رسمیت می شناسد

  • respects


    احترام می گذارد

  • abides by


    رعایت می کند

  • advocates


    مدافعان

  • affirms


    معتقد است

  • believes


    قهرمانان

  • champions


    ایالات متحده را حمایت می کند

  • favorsUS


    به لطف انگلستان

  • favoursUK


    انگلستان را به رسمیت می شناسد

  • recognisesUK


    تسلیم می کند

  • submits to


    پشتیبانی می کند

  • supports


    موافق است

  • agrees to


    تسلیم می شود

  • agrees with


    مطابقت دارد

  • capitulates to


    رضایت می دهد

  • complies with


    دفاع می کند

  • concurs with


    در آغوش می گیرد

  • consents to


    همراه می شود

  • defends


    ترویج می کند

  • embraces


    معده ها

  • goes along with


    قورت می دهد

  • yields to


  • promotes


  • stomachs


  • swallows