cramped
cramped - تنگ
adjective - صفت
UK :
US :
یک اتاق تنگ، ساختمان و غیره فضای کافی برای افراد داخل آن را ندارد
نمی تواند به درستی حرکت کند و احساس ناراحتی می کند زیرا فضای کافی وجود ندارد
نوشته هایی که تنگ هستند بسیار کوچک هستند و خواندن آنها دشوار است
نداشتن فضا یا زمان کافی
آزادی حرکت محدود است زیرا فضای کافی وجود ندارد
من نمی توانستم در هواپیما بخوابم - خیلی تنگ بود.
برهنه، تنگ و غیرشخصی بود.
شرایط کشتی به شدت تنگ و ناراحت کننده بود.
نمی توانستم صبر کنم تا از آپارتمان تنگم بیرون بیایم.
یک لحظه به دست های تنگت استراحت می دهی و دوباره فشار می دهی.
گرم، بدون هوا، بد نور بود و عموماً احساس تنگی زیر عرشه داشت.
نیروها باید در شرایط تنگ روی زمین بخوابند و تا 20 نفر در یک اتاق یک نفره بخوابند.
منطقه تنگ اسکله شروع به گسترش به سمت شرق در سراسر زمین تازه در معرض دید کرد.
از کار کردن در آن دفتر کوچک و تنگ متنفر بودم.
cramped living conditions
شرایط زندگی تنگ
پنج کارگر در یک دفتر تنگ بسته شدند.
آنها از دفاتر تنگ نزدیک ایستگاه اصلی کار می کردند.
داشتم روی شاخهام گرفتگی میکردم، اما جرات تکان دادن ماهیچهای را نداشتم.
By comparison with trying to sleep on the cramped seating of today's long-haul flights it was luxury indeed.
در مقایسه با تلاش برای خوابیدن روی صندلی های تنگ پروازهای طولانی امروز، واقعاً لوکس بود.
همه ما از اینکه برای مدت طولانی در عقب ماشین گرفتار شده بودیم احساس سفت می کردیم.
کار در شرایط تنگ
او به مدت شش ماه در اتاق زیر شیروانی سرد و تنگ زندگی کرد.
a cramped room/house
یک اتاق/خانه تنگ
ما شش میز در این اتاق داریم، بنابراین (برای جا) کمی تنگ هستیم.
برنامه خیلی فشرده ای دارم
او موفق شد یک تخت در یک آپارتمان دانشجویی تنگ بگیرد.
confined
محدود
restricted
محصور
compact
فشرده - جمع و جور
کم اهمیت
تنگ
محدود، تنگ
constricted
منقبض
کوچک
incommodious
ناآرام
uncomfortable
ناراحت
strait
تنگه
poky
پوک
بستن
crowded
شلوغ
sparse
پراکنده
packed
بسته بندی شده
squeezed
فشرده شده
inadequate
ناکافی
congested
گیر کرده
jammed
محدود شده است
circumscribed
حداقل
minimal
مقدار کمی
منفجر شده
pent
پر ازدحام
overcrowded
بیش از حد
overfull
قوطی کبریت
matchbox
دقیقه
پر شده در
hemmed in
دو در چهار
two-by-four
بسته شده در
closed in
spacious
بزرگ جادار فراخ
capacious
ظرفیت دار
commodious
کالایی
بزرگ
باز کن
roomy
جادار
sizable
قابل توجه
uncongested
بدون تراکم
uncrowded
بدون شلوغی
وسیع فکر
broad-minded
خالی
عظیم
رایگان
سخاوتمندانه
generous
بدون تنگنا
مهار نشده
uncramped
بدون مانع
uninhibited
گسترده
unobstructed
وسیع
کافی
قابل اندازه
حجیم
ample
جامع
راحت
sizeable
voluminous
immense
expansive