word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
کسی که مرتکب جرم می شود
-
مربوط به جرم و جنایت
-
خیلی بد یا از نظر اخلاقی اشتباه
-
شامل یا داشتن ویژگی جرم
-
شخصی که مرتکب جرمی شده یا در ارتکاب جرم مجرم شناخته شده است
-
شخصی که مرتکب جرم می شود
-
مربوط به جرم، یا قوانین و غیره که با جرم سروکار دارند
example - مثال
-
یک جنایتکار خطرناک/خشن
-
فعالیت های جنایی
-
عمل / جرم مجرمانه
-
criminal behaviour
رفتار مجرمانه
-
تحقیقات جنایی
-
گرفتن این همه برای یک کتاب جرم است.
-
روشی که ما منابع این سیاره را هدر می دهیم جنایتکارانه است.
-
او ممکن است به دلیل دروغ گفتن به هیئت منصفه با اتهامات جنایی روبرو شود.
-
وی دارای سابقه کیفری گسترده (= سابقه رسمی از ارتکاب جنایات فراوان).
-
روشی که او دیگران را به خاطر اشتباهات خود سرزنش می کند، مجرمانه است (= اشتباه).
-
Parents can be held criminally responsible for their children’s actions.
والدین را می توان از نظر کیفری مسئول اعمال فرزندان خود دانست.
-
a convicted criminal.
یک جنایتکار محکوم
-
criminal activity/behaviour
فعالیت / رفتار مجرمانه
synonyms - مترادف
-
underworld
عالم اموات
-
gangland
باند
-
gangsters
گانگسترها
-
mob
اوباش
-
دنیای جنایتکار
-
mobsters
جنایتکار
-
felonry
مافیا
-
Mafia
جنایت سازمان یافته
-
organized crime
راکت تنیس
-
racket
ریفراف
-
riffraff
سندیکا
-
syndicate
عنصر جنایی
-
دنیای جنایت
-
کوزا نوسترا
-
Cosa Nostra
فعالیت های جنایی
-
خانواده جرایم سازمان یافته
-
دسته
-
کابال
-
cabal
حلقه
-
خدمه
-
توطئه
-
conspiracy
مافیوز
-
gangdom
دست سیاه
-
mafioso
راکت ها
-
معاون
-
the Syndicate
کتک کاری
-
the mob
خانواده
-
the rackets
-
vice
-
racketeering
-
antonyms - متضاد
-
حرارت
-
پلیس
-
cops
پلیس ها
-
زور
-
officers
افسران
-
constabulary
پاسبانی
-
finest
بهترین
-
فلز مس
-
copper
تغذیه شده است
-
fed
fuzz
-
fuzz
قانون
-
قانونمند
-
lawman
مرد
-
پلیس زن
-
policemen
نیروی پلیس
-
policewomen
افسران پلیس
-
اجرای قانون
-
police officers
افسران مجری قانون
-
افسران قانون
-
law enforcement officers
اداره پلیس
-
نیروهای نظم و قانون
-
بازوی دراز قانون
-
گشتی ها
-
ژاندارم ها
-
patrolmen
افسران صلح
-
gendarmes
کلانترها
-
peace officers
قانونگذاران
-
sheriffs
پاسبان ها
-
lawmen
زنان گشت
-
constables
-
patrolwomen