word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
یک کلمه بسیار توهین آمیز برای شخصی که پاها یا دست هایش به روش معمول کار نمی کنند
-
عبارتی توهین آمیز برای کسی که داشتن یا ابراز احساسات برایش مشکل است
-
مجروح کردن یا آسیب رساندن به کسی به طوری که او قادر به راه رفتن یا حرکت به روش معمول نیست
-
تحت تاثیر قرار دادن شدید یا محدود کردن کسی به روشی که فیزیکی نیست
-
ایجاد آسیب شدید به چیزی به طوری که نتواند به طور مؤثر عمل کند
-
to prevent software or a device from working normally usually intentionally in order to make the user pay for more software for another device etc.
برای جلوگیری از نرمافزار یا دستگاهی که معمولاً به طور عادی کار نمیکند، معمولاً عمداً به منظور وادار کردن کاربر برای پرداخت هزینه نرمافزار بیشتر، برای دستگاه دیگری و غیره.
-
برای اینکه چیزی بسیار کمتر موثر باشد. خسارت
-
باعث شود کسی به دلیل آسیب یا بیماری قادر به حرکت یا راه رفتن به روش معمول نباشد
example - مثال
-
Her accused his mother of being an emotional cripple who has no idea what her children want or need.
او مادرش را متهم کرد که یک معلول عاطفی است که نمی داند فرزندانش چه می خواهند یا چه نیازی دارند.
-
Thousands of people crippled by osteoporosis could benefit from a drug that can actually rebuild their bones.
هزاران نفر از افرادی که به دلیل پوکی استخوان فلج شده اند می توانند از دارویی بهره ببرند که در واقع می تواند استخوان های آنها را بازسازی کند.
-
شوهرش چند بار سکته کرد که تقریباً او را فلج کرد.
-
او مردی فوق العاده با استعداد بود، اما به دلیل شک و تردید به خود فلج شده بود.
-
او در سن 17 سالگی درگذشت و فقدان خانواده اش را فلج کرد.
-
نرخ های بهره بالا کسب و کار ما را فلج می کند.
-
کشوری که در اثر جنگ فلج شده است
-
The company released software that crippled unlocked phones preventing them from being used on other carriers' networks.
این شرکت نرمافزاری منتشر کرد که گوشیهای قفلشده را فلج میکرد و از استفاده از آنها در شبکههای دیگر اپراتورها جلوگیری میکرد.
-
من فکر میکنم این کوتهاندیشی توسعهدهندگان است که دسترسی به نرمافزار را فلج کنند.
-
تحریم های اقتصادی اقتصاد کشور را فلج کرده است.
-
تصادف او را فلج کرد.
synonyms - مترادف
-
incapacitates
ناتوان می کند
-
disables
غیرفعال می کند
-
lames
لنگ
-
maims
معلول می کند
-
debilitates
بد شکل می کند
-
disfigures
معلولیت ها
-
handicaps
صدمه می زند
-
injures
مثله می کند
-
mutilates
خسارت
-
damages
آسیب می رساند
-
impairs
اژدر می کند
-
torpefies
تضعیف می کند
-
attenuates
تخریب می کند
-
defaces
خلع سلاح می کند
-
disarms
منحل می کند
-
dislimbs
قطعه قطعه می کند
-
dismembers
مانگل ها
-
mangles
فلج ها
-
palsies
شیره ها
-
saps
حاشیه ها
-
sidelines
خفه می کند
-
stifles
تقویت نمی کند
-
unstrengthens
لنگ می کند
-
makes lame
زخم ها
-
wounds
خمیر
-
hurts
تغییر شکل می دهد
-
batters
ویرانه
-
deforms
خرد می کند
-
ruins
کبودی
-
crushes
Warning: Undefined array key 29 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
-
bruises
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
aids
ایدز
-
allows
اجازه می دهد
-
assists
کمک می کند
-
capacitates
ظرفیت می دهد
-
cures
درمان می کند
-
enables
را قادر می سازد
-
encourages
تشویق می کند
-
heals
شفا می دهد
-
helps
mobilisesUK
-
mobilisesUK
ایالات متحده را بسیج می کند
-
mobilizesUS
تقویت می کند
-
strengthens
پشتیبانی می کند
-
supports
Warning: Undefined array key 12 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589