word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
غیر انتقادی
---
google image
description - توضیح
-
به نحوی که بسیار مهم است
-
به گونه ای که بسیار جدی و نگران کننده است
-
به گونه ای که نشان می دهد از کسی یا چیزی انتقاد می کنید
-
فکر کردن به چیزی و قضاوت دقیق در مورد خوب یا بد بودن آن
-
به گفته منتقدانی که درباره هنر، فیلم، تئاتر و کتاب قضاوت می کنند
-
به نحوی که بسیار بد یا جدی است
-
in a way that shows criticism of someone or something or that shows that you have thought seriously about something considering what is good and what is bad about it
به نحوی که انتقاد از کسی یا چیزی را نشان می دهد، یا نشان می دهد که شما به طور جدی در مورد چیزی فکر کرده اید، با توجه به اینکه چه چیزی خوب و چه چیز بد است.
-
توسط افرادی که کارشان نوشتن یا صحبت در مورد ادبیات، فیلم و غیره است.
-
به نحوی که از اهمیت بالایی برخوردار است
-
خیلی بد یا خطرناک
-
به گونه ای که نشان دهنده تایید کسانی باشد که کارشان قضاوت کتاب، فیلم و غیره است.
-
به گونه ای که نظری را در مورد چیزی یا کسی بیان می کند، به ویژه. یک نظر منفی
-
با چنین نشریاتی باید انتقادی برخورد کرد.
-
دانشگاه به من یاد داد که در مورد دین انتقادی فکر کنم.
-
او سعی کرد مانع از ملاقات کودکان با پدر بیمارشان شود.
-
در نتیجه، برنامه ریزی برای آینده اهمیت حیاتی بیشتری پیدا کرده است.
-
اندازه و طول گودال آبیاری به تعداد افرادی که از آن استفاده می کنند بستگی دارد.
example - مثال
-
او از پدرش انتقاد کرد.
-
یک تصمیم بسیار مهم
-
او در بخش مراقبتهای ویژه بیمار وخیم است.
-
با نگاه انتقادی در آینه به خودم نگاه کردم.
-
یک هنرمند مورد تحسین منتقدان
-
در این حادثه هر دو به شدت مجروح شدند.
-
نگاهی انتقادی به او انداخت اما چیزی نگفت.
-
ما می خواهیم همه دانش آموزان ما به شهروندان بالغی تبدیل شوند که قادر به تفکر انتقادی باشند.
-
یک سریال تلویزیونی که مورد تحسین منتقدان قرار گرفت
-
والدین به شدت درگیر باز نگه داشتن مدرسه بودند.
-
او در این تصادف به شدت مجروح شد.
-
یک رمان مورد تحسین منتقدان
-
سخنگویان صنعت به این گزارش واکنش انتقادی نشان دادند.
synonyms - مترادف
-
mortally
فانی
-
فوق العاده
-
بسیار
-
به ویژه
-
واقعا
-
exceedingly
به شدت
-
enormously
بسیار زیاد
-
terribly
به طرز وحشتناکی
-
immensely
به طور جدی
-
غیر معمول
-
uncommonly
بخصوص
-
vastly
اضافی
-
awfully
به طور برجسته
-
تا حد زیادی
-
با قدرت
-
hugely
عالی
-
اکثر
-
eminently
به شدت، شدیدا
-
greatly
ناامیدانه
-
mightily
عمده
-
supremely
دردناک
-
متعفن
-
severely
بنابراین
-
desperately
-
majorly
-
painfully
-
stinking
-
frightfully
-
gravely
-
intensely
-
antonyms - متضاد
-
uncritically
غیر انتقادی
-
trivially
بی اهمیت
-
minorly
جزئی
-
unimportantly
به طور غیر ضروری
-
inessentially
به طور ناچیز
-
insignificantly
غیر ضروری
-
unnecessarily
بی نیاز
-
needlessly
بی نتیجه
-
unessentially
-
inconsequentially