word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
مرسوم
قابل تنظیم
عادت کرده
عادت کردن
به طور معمول
google image
description - توضیح
-
to change something to make it more suitable for you or to make it look special or different from things of a similar type
برای اینکه چیزی را تغییر دهید تا برای شما مناسب تر شود یا آن را خاص یا متفاوت از چیزهایی از نوع مشابه جلوه دهید
-
if something is customized for a customer it is designed, built etc specially for that customer making it different to other things of the same kind
اگر چیزی برای یک مشتری سفارشی شده باشد، به طور خاص برای آن مشتری طراحی، ساخته شده است، و آن را با سایر موارد از همان نوع متفاوت می کند.
-
ساختن یا تغییر چیزی با توجه به نیاز خریدار یا کاربر
-
ساختن یا تغییر چیزی با توجه به نیازهای خاص مشتری یا کاربر
-
جنرال موتورز کادیلاک را برای مشتریان خاص سفارشی خواهد کرد.
-
خطوط کروز با برنامه ریزان عروسی برای سفارشی کردن مراسم همکاری می کنند.
-
یک Graph Window برای ساخت و سفارشی کردن نمودارها بر اساس داده های پنجره Notebook استفاده می شود.
-
می توانید پیوندها را با نمایش آنها به صورت خط دار و/یا با رنگ خاص سفارشی کنید.
-
یک وانت سفارشی
-
customized software
نرم افزار سفارشی
example - مثال
-
شما می توانید نرم افزار را به روش های مختلفی شخصی سازی کنید.
-
کارمندان می توانند نرم افزار را مطابق با نیاز خود سفارشی کنند.
-
طراحی اولیه خودرو مطابق با نیازهای مشتری سفارشی شده است.
-
ما می توانیم در مورد سفارشی سازی نرم افزار شما مشاوره دهیم.
-
این شرکت یک نسخه سفارشی از مدل کلاسیک را برای رانندگان معلول ارائه می دهد.
synonyms - مترادف
-
personaliseUK
personaliseUK
-
personalizeUS
شخصی سازی ایالات متحده
-
modify
تغییر
-
tailor
خیاط
-
سازگار شدن
-
تغییر دهید
-
تبدیل
-
روش
-
طرح
-
contrive
تدبیر
-
tailor-make
خیاطی
-
custom-make
سفارشی
-
به سفارش درست کنید
-
make specially
بخصوص درست کن
-
تغییر دادن
-
تنظیم کنید
-
remodel
بازسازی
-
revamp
اصلاح کردن
-
دکتر
-
revise
تجدید نظر کنید
-
reconstruct
اصلاح
-
بهتر کردن
-
amend
شکل
-
تغییر شکل دادن
-
دوباره کاری کردن
-
reshape
refashion
-
rework
تغییر سبک
-
refashion
متفاوت
-
restyle
طراحی مجدد
-
-
redesign
antonyms - متضاد
-
ثابت
-
یخ زدگی
-
تنظیم
-
stabiliseUK
stabiliseUK
-
stabilizeUS
stabilizeUS
-
disarrange
بر هم زدن
-
بی نظمی
-
رشد
-
صدمه
-
افزایش دادن
-
ماندن
-
spoil
از بین بردن
-
stagnate
راکد ماندن
-
اقامت کردن
-
unfit
نامناسب
-
تنها گذاشتن
-
حفظ
-
از بین رفتن
-
ادامه هید
-
نگاه داشتن
-
خراب کردن
-
حفظ کنند
-
ruin
بگذار بایستد
-
-