word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
حرکت ناگهانی و سریع در یک جهت خاص
-
خیلی سریع به کسی یا چیزی نگاه کردن
-
a small pointed object that is thrown or shot as a weapon or one that is thrown in the game of darts
جسم نوک تیز کوچکی که به عنوان سلاح پرتاب یا شلیک می شود یا در بازی دارت پرتاب می شود.
-
حرکت سریع ناگهانی در یک جهت خاص
-
یک چین کوچک در یک لباس قرار دهید تا آن را بهتر کند
-
a small thin object with a sharp point that is thrown by hand in a game shot from a gun or blown from a tube when used as a weapon
یک جسم کوچک و نازک با نوک تیز که با دست در بازی پرتاب میشود، از تفنگ شلیک میشود یا وقتی به عنوان سلاح استفاده میشود از لوله منفجر میشود.
-
a game in which darts are thrown at a circular board. The number of points won depends on where the darts land on the board
بازی ای که در آن دارت به سمت تخته دایره ای پرتاب می شود. تعداد امتیازهای کسب شده بستگی به محل فرود دارت ها روی تخته دارد
-
a small fold becoming narrower towards one end that is sewn into a piece of clothing to make it fit better
یک چین کوچک که به سمت یک انتها باریک تر می شود، که به یک تکه لباس دوخته می شود تا مناسب تر شود
-
یک حرکت سریع و ناگهانی
-
حرکت سریع یا ناگهانی
-
سریع به کسی یا چیزی نگاه کردن یا سریع به جایی نگاه کردن
-
یک جسم کوچک با انتهای نوک تیز نازک که پرتاب یا شلیک می شود
-
یک تا به یک تکه لباس دوخته شده تا آن را بهتر کند
-
به سمت او خم شد، دهانش نیمه باز بود و زبانش روی دندان های سفید می چرخید.
-
چشمان سیاه کوچکش دور دفترم چرخید.
-
نیمی از او انتظار داشت که یکی از پلیس ها به جلو بیفتد و موهای او را مرتب کند.
-
سپس یک روز برای یک ثانیه کوتاه اعصاب خود را بلند کرد و به جلو رفت.
-
من او را تماشا میکنم که با کفشهای چرمی براقش به فروشگاهها میرود.
-
وقتی باران شدیدتر شروع به باریدن کرد، به سمت اولین مغازه ای که پیدا کردم رفتم.
-
My mind darts like a boy who has stolen something and wants to get to a safe place to examine his prize.
ذهنم مثل پسری که چیزی دزدیده و میخواهد برای بررسی جایزهاش به جای امنی برود، تیر میکشد.
-
او شروع به دیدن صنایع دستی کوچکی کرد که مانند سنجاقک ها بین گالری های سر به فلک کشیده حرکت می کردند.
-
او به عقب تلو تلو خورد و من با تیر از مسیر خارج شدم که او به زمین افتاد.
-
میتوانستم ماهیهای نقرهای کوچکی را ببینم که در آب میچرخند.
example - مثال
-
a poisoned dart
یک دارت مسموم
-
مسابقه دارت
-
آنها عصر را با دارت در میخانه می گذرانند.
-
او یک دارت برای در درست کرد.
-
نینا ناگهان احساس وحشت کرد.
-
بازی دارت
-
برای (= به سرعت به سمت) خروجی حرکت کردیم.
-
پشت مبل دویدم و پنهان شدم.
-
نگاهی عصبانی به من انداخت.
-
او از بین دو ماشین پارک شده بیرون رفت.
-
a tranquilizer dart
یک دارت آرام بخش
synonyms - مترادف
-
رقصیدن
-
flicker
سوسو زدن
-
flit
بال زدن
-
flick
تلنگر
-
flutter
بال بال زدن
-
flirt
معاشقه
-
zip
زیپ
-
flitter
دارت به اطراف
-
dart around
جست و خیز کردن
-
skip
پرواز
-
لاغری
-
skim
موج دار شدن
-
ripple
بازی
-
خط تیره
-
dash
بهار
-
کپر
-
caper
فلاش
-
flash
شوخی
-
prance
هم زدن
-
whisk
دمدمی مزاج
-
frisk
اسکات
-
scoot
کلاهبردار
-
scamper
ویز
-
whiz
کاورت کردن
-
cavort
ناوگان
-
fleet
شناور
-
hover
جهش
-
leap
حرکت کردن
-
swoop
لیسیدن
-
lick
لرزش
-
quiver
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529
antonyms - متضاد
-
گرفتن
-
cease
دست کشیدن
-
dawdle
جست و خیز کردن
-
پایان
-
تمام کردن
-
halt
مکث
-
دريافت كردن
-
saunter
سونگر
-
آهسته. تدریجی
-
متوقف کردن
-
راه رفتن
-
crawl
خزیدن
-
creep
بهم زدن
-
poke
اقامت کردن
-
صبر کن
-
تاخیر انداختن
-
قدم زدن
-
stroll
بالا رفتن
-
amble
کند کردن
-
decelerate
به تعویق انداختن
-
procrastinate
باقی مانده
-
ماندن
-
دلتنگ
-
dally
صورت
-
دلسرد کردن
-
discourage
منصرف کردن
-
dissuade
مانع شود
-
hinder
از دست دادن
-
بررسی
-
عقب مانده
-
retard
Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589