word - لغت

deadlocked || به بن بست رسیده است

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/ˈdedlɒkt/

UK :

/ˈdedlɑːkt/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deadlocked] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Despite months of discussion the negotiations remained deadlocked.


    با وجود ماه ها بحث و گفتگو، مذاکرات به بن بست باقی ماند.

  • The dispute has now been deadlocked for several months.


    این اختلاف اکنون چندین ماه است که به بن بست رسیده است.

  • A second trial in 1982 ended in a mistrial with a deadlocked jury.


    دادگاه دوم در سال 1982 با یک محاکمه غیرقانونی با هیئت منصفه به بن بست پایان یافت.

  • Italian journalists staged the first of six days of strikes in a bid to reopen deadlocked contract talks.


    روزنامه نگاران ایتالیایی اولین اعتصاب شش روزه خود را در تلاش برای بازگشایی مذاکرات به بن بست خورده قرارداد برپا کردند.

  • The sides appeared deadlocked on three key issues.


    طرفین در سه موضوع کلیدی به بن بست ظاهر شدند.

synonyms - مترادف


  • برابر


  • زوج


  • مرحله

  • fifty-fifty


    پنجاه پنجاه

  • parallel


    موازی

  • equally balanced


    به همان اندازه متعادل


  • گردن و گردن

  • tied


    گره خورده است


  • بستن

  • drawn


    کشیده شده

  • neck-and-neck


    رقابت شانه به شانه

  • nip and tuck


    برای تماس خیلی نزدیک است


  • تطبیق

  • matched


    تنگ


  • محدود، تنگ


  • پهنای مو

  • hairbreadth


    همگام

  • abreast


    پایین به سیم

  • down-to-the-wire


    سر به سر

  • head-to-head


    به طور مساوی مطابقت دارد

  • evenly matched


    متعادل

  • balanced


    حتی استیون

  • even-steven


    حتی استیونز

  • even-stevens


    بدون هیچ چیز برای انتخاب بین آنها


  • میخکوبی سطح

  • level pegging


    در یک سطح


  • تمام مربع


  • به خوبی مطابقت دارد

  • well matched


    کنار هم


  • مربع



  • Warning: Undefined array key 30 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 529

antonyms - متضاد


  • فعال

  • mobile


    سیار

  • moving


    در حال حرکت

  • lively


    زنده

  • travelingUS


    مسافرت ایالات متحده

  • travellingUK


    مسافرت انگلستان

  • agitated


    آشفته


  • متحرک

  • animated


    مشغول


  • از کوره در رفته

  • frantic


    بی قرار

  • restless


    ثابت نشده

  • unfixed



    Warning: Undefined array key 12 in /home/iddqdir/public_html/wp-content/themes/hvar_theme/themplates/single.php on line 589