word - لغت

deaf || کر

part of speech - بخش گفتار

adjective || صفت

spell - تلفظ

/def/

UK :

/def/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deaf] در گوگل

description - توضیح


  • از نظر جسمی قادر به شنیدن چیزی نیست یا قادر به شنیدن خوب نیست


  • از نظر فیزیکی قادر به شنیدن چیزی نیست، یا قادر به شنیدن خوب نیست


  • برای مثال به دلیل پیری در شنیدن چیزها مشکل داشته باشید


  • داشتن یک وضعیت فیزیکی دائمی که شنیدن چیزها را برای شما دشوار می کند


  • قادر به شنیدن نیست، چه به طور کامل یا جزئی

  • unwilling to listen


    تمایلی به گوش دادن ندارد


  • افرادی که قادر به شنیدن نیستند


  • قادر به شنیدن نیست

  • Found as a baby in Darjeeling, she too is deaf.


    او که در دوران کودکی در دارجلینگ یافت شد، ناشنوا است.

  • One such group is the deaf.


    یکی از این گروه ها ناشنوایان هستند.

  • Her second child Oscar, was born deaf.


    فرزند دوم او، اسکار، ناشنوا به دنیا آمد.

  • More programmes these days have subtitles for the deaf.


    این روزها برنامه های بیشتری برای ناشنوایان زیرنویس دارند.

  • You'll need to speak quite loudly because my father's going deaf.


    شما باید با صدای بلند صحبت کنید زیرا پدرم ناشنوا می شود.

  • Dad's partially deaf and needs a hearing aid.


    پدر نیمه ناشنوا است و به سمعک نیاز دارد.

  • Does it adequately outline assessment procedures which will identify the needs of the deaf child?


    آیا به اندازه کافی روش های ارزیابی را که نیازهای کودک ناشنوا را شناسایی می کند، ترسیم می کند؟

  • All normal deaf children can develop in the oral system.


    همه کودکان ناشنوای عادی می توانند در سیستم دهان رشد کنند.

  • Washington, that bastion of deaf ears and self-indulgent thinking is actually trying to relate to the country it represents.


    واشنگتن، آن سنگر گوش‌های ناشنوا و تفکر خودپسندانه، در واقع تلاش می‌کند با کشوری که نماینده آن است ارتباط برقرار کند.

  • But the union message today is increasingly falling upon deaf ears.


    اما پیام اتحادیه امروز به طور فزاینده ای بر گوش ناشنوایان می افتد.

  • There is no reason why deaf people wouldn't lead perfectly normal lives.


    دلیلی وجود ندارد که افراد ناشنوا زندگی کاملاً عادی نداشته باشند.

  • Higher education for the deaf receives the same lukewarm support.


    آموزش عالی برای ناشنوایان از همان حمایت گرم برخوردار است.

  • Mr Farrer, a white-haired man in his fifties, had been stone deaf since he was a child.


    آقای فارر، مردی پنجاه ساله با موی سفید، از کودکی ناشنوا بود.

  • That was another of Eunice Snell's theories, that he was a bit weak in the head and probably stone deaf too.


    این یکی دیگر از تئوری های یونیس اسنل بود، اینکه او کمی از نظر سر ضعیف بود و احتمالاً ناشنوا بود.

example - مثال

  • to become/go deaf


    ناشنوا شدن/ناشنوا شدن

  • She was born deaf.


    او ناشنوا به دنیا آمد.

  • partially deaf


    نیمه ناشنوا

  • television subtitles for the deaf


    زیرنویس تلویزیون برای ناشنوایان

  • He was deaf to my requests for help.


    او نسبت به درخواست های من برای کمک ناشنوا بود.

  • The committee remained deaf to our suggestions.


    کمیته نسبت به پیشنهادات ما ناشنوا ماند.

  • Her advice fell on deaf ears.


    نصیحت او بر سر زبان ها افتاد.

  • He turned a deaf ear to the rumours.


    او گوش خود را نسبت به این شایعات کر کرد.

  • Many of these children are profoundly deaf.


    بسیاری از این کودکان به شدت ناشنوا هستند.

  • She remained deaf until she died.


    او تا زمان مرگ ناشنوا ماند.

  • She spoke loudly because her mother was a little deaf.


    او با صدای بلند صحبت می کرد زیرا مادرش کمی ناشنوا بود.


  • تمام روز کنار دستگاه ایستاده بود، یک گوشش را ناشنوا گذاشت.

  • He's been totally/partially deaf since birth.


    او از بدو تولد تا حدی ناشنوا بوده است.

  • The local council has remained deaf to all the objections to its proposals.


    شورای محلی نسبت به همه اعتراضات به پیشنهادات خود ناشنوا مانده است.

  • Many of the TV programmes are broadcast with subtitles for the deaf.


    بسیاری از برنامه های تلویزیون با زیرنویس برای ناشنوایان پخش می شود.

  • She’s becoming increasingly deaf.


    او به طور فزاینده ای ناشنوا می شود.

synonyms - مترادف

  • unhearing


    ناشنیده

  • deafened


    کر شده

  • earless


    بدون گوش

  • hearing-impaired


    ناشنوا


  • مشکل شنوایی

  • stone deaf


    سنگ ناشنوا

  • profoundly deaf


    عمیقا ناشنوا

  • with impaired hearing


    با اختلال شنوایی

  • tone-deaf


    لحن ناشنوا


  • بدون شنیدن


  • قادر به شنیدن نیست

  • deaf as a post


    ناشنوا به عنوان یک پست

antonyms - متضاد


  • آگاه

  • conscious


    هوشیار، آگاه


  • شنیدن

  • listening


    استماع


  • مایل بودن

  • knowing


    دانستن

  • informed


    مطلع

  • mindful


    استوار

  • grounded


    آشنا شد

  • cognizant


    هوشمندانه

  • acquainted


    آشنا

  • witting


    توجه

  • conversant


    نگران

  • attentive


    مراقب


  • درك كردن

  • heedful


    مراقب باشید


  • مشکوک


  • مراقبت

  • suspicious


    در حلقه

  • caring


  • in the loop