word - لغت

debug || اشکال زدایی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/ˈdiːbʌɡ/

UK :

/ˈdiːbʌɡ/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [debug] در گوگل

description - توضیح

  • to remove the bugs (=mistakes) from a computer program


    برای حذف اشکالات (=اشتباهات) از یک برنامه کامپیوتری


  • برای حذف تجهیزات شنود مخفی از یک مکان

  • to remove bugs (=faults) from a computer program


    برای حذف اشکالات (= خطاها) از یک برنامه کامپیوتری

  • to remove bugs (= mistakes) from a computer program


    برای حذف اشکالات (= اشتباهات) از یک برنامه کامپیوتری

  • to look for and remove bugs (= hidden listening or recording devices) from a place


    برای جستجو و حذف اشکالات (= دستگاه های گوش دادن یا ضبط پنهان) از یک مکان

  • to remove bugs (= problems) from software


    برای حذف اشکالات (= مشکلات) از نرم افزار

  • They can check syntax and access object while debugging.


    آنها می توانند نحو را بررسی کنند و در حین اشکال زدایی به شی دسترسی داشته باشند.

  • His job was to debug and secure the house before carrying out surveillance and information retrievals of the highest order.


    کار او این بود که قبل از انجام نظارت و بازیابی اطلاعات در بالاترین سطح، خانه را رفع اشکال و ایمن کند.

  • Different character sets Application debugging facilities include transaction dumps, system traces, and the famed Animator source code debugger.


    مجموعه کاراکترهای مختلف امکانات اشکال‌زدایی برنامه شامل تخلیه تراکنش، ردیابی سیستم، و کد منبع معروف Animator است.

  • As a system gets larger the logic becomes more obscure, modification more risky and debugging increasingly problematic.


    با بزرگ‌تر شدن سیستم، منطق مبهم‌تر می‌شود، اصلاحات مخاطره‌آمیزتر و اشکال‌زدایی به طور فزاینده‌ای مشکل‌ساز می‌شود.

  • Remember debugging is the art of taking bugs out-programming is the art of putting them in.


    به یاد داشته باشید، اشکال زدایی هنر حذف اشکال است. برنامه نویسی هنر قرار دادن آنهاست.

  • Before long the firm acquired a reputation as a top provider of programming and debugging services.


    چندی نگذشت که این شرکت به عنوان یک ارائه دهنده برتر خدمات برنامه نویسی و اشکال زدایی شهرت پیدا کرد.

  • The debuggers allow users to download and debug source code in real-time.


    دیباگرها به کاربران اجازه می دهند کد منبع را در زمان واقعی دانلود و اشکال زدایی کنند.

example - مثال

  • The new website is in its final stages of debug and will launch next month.


    وب سایت جدید در آخرین مراحل اشکال زدایی است و ماه آینده راه اندازی می شود.

  • The knowledge you acquire from debugs is invaluable.


    دانشی که از اشکال زدایی به دست می آورید بسیار ارزشمند است.

  • to debug a program


    برای رفع اشکال یک برنامه

  • Security officers had debugged the room before the meeting.


    افسران امنیتی اتاق را قبل از جلسه رفع اشکال کرده بودند.

  • He spent weeks debugging the program.


    او هفته ها را صرف اشکال زدایی برنامه کرد.

  • Our free download will enable you to debug all http communications between the web browser on the client side and the web server on the other side.


    دانلود رایگان ما به شما امکان می دهد تمام ارتباطات http بین مرورگر وب در سمت مشتری و وب سرور در سمت دیگر را اشکال زدایی کنید.

synonyms - مترادف

  • amend


    اصلاح


  • درست

  • emend


    اصلاح کردن

  • rectify


    مداد قرمز

  • red-pencil


    درمان


  • تنظیم کنید

  • remedy


    فریبنده


  • تشخیص دادن

  • delouse


    ثابت

  • diagnose


    بهبودی یافتن

  • fix


    تعمیر

  • mend


    بازگرداندن

  • repair


    سرویس


  • عیب یابی


  • باز کردن

  • troubleshoot


    از هم زدن

  • unravel


    گره گشایی

  • unscramble


    پاکسازی

  • untangle


    اتو کردن


  • حذف خطاها


  • مرتب کردن

  • remove errors


    صاف کردن


  • رفع اشکالات

  • straighten out


    بهتر کردن

  • work the bugs out of


    بهتر


  • بهبود بخشد


  • تجدید نظر کنید

  • ameliorate


    درست تنظیم کنید

  • cure


  • revise



antonyms - متضاد


  • زنگ تفريح

  • corrupt


    فاسد


  • از بین رفتن

  • disarrange


    بر هم زدن

  • disorganize


    به هم ریختن


  • صدمه

  • injure


    زخمی کردن

  • spoil


    از بین بردن

  • tangle


    گره زدن


  • خسارت

  • harm


    بدتر شود

  • worsen


    خراب کردن

  • ruin


    تشدید - مشدد

  • aggravate


    ناراحت

  • upset


    ماندن


  • اشتباه کن


  • تشدید شود

  • intensify


    تشدید کند

  • exacerbate


    مانع شود

  • hinder


    چشم پوشی


  • مسدود کردن


  • بی توجهی

  • neglect


    افزایش دادن


  • اقامت کردن


  • مانع

  • obstruct


    متوقف کردن


  • مارس

  • mar


    خدشه دار کردن

  • impair


    مریض شدن


  • حفظ