word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
برای حذف اشکالات (=اشتباهات) از یک برنامه کامپیوتری
-
برای حذف تجهیزات شنود مخفی از یک مکان
-
برای حذف اشکالات (= خطاها) از یک برنامه کامپیوتری
-
برای حذف اشکالات (= اشتباهات) از یک برنامه کامپیوتری
-
برای جستجو و حذف اشکالات (= دستگاه های گوش دادن یا ضبط پنهان) از یک مکان
-
برای حذف اشکالات (= مشکلات) از نرم افزار
-
آنها می توانند نحو را بررسی کنند و در حین اشکال زدایی به شی دسترسی داشته باشند.
-
His job was to debug and secure the house before carrying out surveillance and information retrievals of the highest order.
کار او این بود که قبل از انجام نظارت و بازیابی اطلاعات در بالاترین سطح، خانه را رفع اشکال و ایمن کند.
-
Different character sets Application debugging facilities include transaction dumps, system traces, and the famed Animator source code debugger.
مجموعه کاراکترهای مختلف امکانات اشکالزدایی برنامه شامل تخلیه تراکنش، ردیابی سیستم، و کد منبع معروف Animator است.
-
As a system gets larger the logic becomes more obscure, modification more risky and debugging increasingly problematic.
با بزرگتر شدن سیستم، منطق مبهمتر میشود، اصلاحات مخاطرهآمیزتر و اشکالزدایی به طور فزایندهای مشکلساز میشود.
-
به یاد داشته باشید، اشکال زدایی هنر حذف اشکال است. برنامه نویسی هنر قرار دادن آنهاست.
-
چندی نگذشت که این شرکت به عنوان یک ارائه دهنده برتر خدمات برنامه نویسی و اشکال زدایی شهرت پیدا کرد.
-
دیباگرها به کاربران اجازه می دهند کد منبع را در زمان واقعی دانلود و اشکال زدایی کنند.
example - مثال
-
وب سایت جدید در آخرین مراحل اشکال زدایی است و ماه آینده راه اندازی می شود.
-
دانشی که از اشکال زدایی به دست می آورید بسیار ارزشمند است.
-
برای رفع اشکال یک برنامه
-
افسران امنیتی اتاق را قبل از جلسه رفع اشکال کرده بودند.
-
او هفته ها را صرف اشکال زدایی برنامه کرد.
-
Our free download will enable you to debug all http communications between the web browser on the client side and the web server on the other side.
دانلود رایگان ما به شما امکان می دهد تمام ارتباطات http بین مرورگر وب در سمت مشتری و وب سرور در سمت دیگر را اشکال زدایی کنید.
synonyms - مترادف
-
amend
اصلاح
-
درست
-
emend
اصلاح کردن
-
rectify
مداد قرمز
-
red-pencil
درمان
-
تنظیم کنید
-
remedy
فریبنده
-
تشخیص دادن
-
delouse
ثابت
-
diagnose
بهبودی یافتن
-
تعمیر
-
mend
بازگرداندن
-
repair
سرویس
-
عیب یابی
-
باز کردن
-
troubleshoot
از هم زدن
-
unravel
گره گشایی
-
unscramble
پاکسازی
-
untangle
اتو کردن
-
حذف خطاها
-
مرتب کردن
-
remove errors
صاف کردن
-
رفع اشکالات
-
straighten out
بهتر کردن
-
بهتر
-
بهبود بخشد
-
تجدید نظر کنید
-
ameliorate
درست تنظیم کنید
-
cure
-
revise
-
antonyms - متضاد
-
زنگ تفريح
-
corrupt
فاسد
-
از بین رفتن
-
disarrange
بر هم زدن
-
disorganize
به هم ریختن
-
صدمه
-
injure
زخمی کردن
-
spoil
از بین بردن
-
tangle
گره زدن
-
خسارت
-
harm
بدتر شود
-
worsen
خراب کردن
-
ruin
تشدید - مشدد
-
aggravate
ناراحت
-
upset
ماندن
-
اشتباه کن
-
تشدید شود
-
intensify
تشدید کند
-
exacerbate
مانع شود
-
hinder
چشم پوشی
-
مسدود کردن
-
بی توجهی
-
neglect
افزایش دادن
-
اقامت کردن
-
مانع
-
obstruct
متوقف کردن
-
مارس
-
mar
خدشه دار کردن
-
impair
مریض شدن
-
حفظ
-