word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
بلاتکلیفی
تصمیم گرفت
تصمیم نگرفتم
تعیین کننده
بلاتکلیف
قاطعانه
بدون قاطعیت
google image
description - توضیح
-
قطعاً یا به نحوی که به راحتی قابل توجه است
-
به گونه ای که نشان می دهد شما در مورد یک تصمیم بسیار مطمئن هستید
-
قطعا و بدیهی است
-
One particular candidate responding to the survey went to a great deal of trouble to commit his decidedly anti-headhunting views to paper.
یکی از کاندیدای خاص که به این نظرسنجی پاسخ میداد، برای ارائه دیدگاههای قاطعانه ضد شکار سر خود به روی کاغذ، با مشکلات زیادی روبرو شد.
-
موهای کوتاه زنجبیلی او به طور قطع از اولی می آمد.
-
خوب، من امیدوارم که اینطور باشد، و نه فقط به این دلیل که کمد لباس من به طور قطعی جین است.
-
What he had to announce for this year was, particularly in its revenue-raising aspects, decidedly thin indeed fiscally neutral.
چیزی که او باید برای امسال اعلام میکرد، بهویژه در جنبههای افزایش درآمد، کاملاً ناچیز و در واقع از نظر مالی خنثی بود.
-
برای تلاش جدی در سفر خیلی زود بود و همه ما قطعاً تحت شرایط آب و هوایی بودیم.
-
برخی از مدیران به طور قطع از این تغییرات ناراحت بودند.
-
او در 30 نوامبر وارد ورا کروز شد، اما خود را یک بازدیدکننده ناخواسته دید.
example - مثال
-
Amy was looking decidedly worried.
امی کاملاً نگران به نظر می رسید.
-
Their relationship is beginning to look decidedly shaky.
رابطه آنها به طور قطعی متزلزل به نظر می رسد.
-
‘I won't go,’ she said decidedly.
او با قاطعیت گفت: من نمی روم.
-
او قاطعانه مراقب آنچه به من می گفت بود.
-
به گفته روزنامه ها، توافق به طور قطعی دشوار به نظر می رسد.
synonyms - مترادف
-
markedly
به طور مشخص
-
noticeably
قابل ملاحظه ای
-
به وضوح
-
patently
کاملا
-
مجزا
-
به صراحت
-
distinctly
آشکارا
-
expressly
مثبت
-
manifestly
غیر قابل انکار
-
positively
بدون شک
-
undeniably
قطعا
-
unquestionably
بخصوص
-
به شدت
-
استثنایی
-
downright
فوق العاده
-
به ویژه
-
exceedingly
به صورت منفرد
-
exceptionally
غیر معمول
-
بدون تردید
-
indisputably
غیرعادی
-
ناامیدانه
-
singularly
شیطانی
-
uncommonly
عمده
-
unmistakably
عظیم
-
unusually
خیلی
-
desperately
-
devilishly
-
majorly
-
mega
-
mucho
-
tremendously
antonyms - متضاد
-
doubtfully
با شک
-
questionably
سوال برانگیز
-
dubiously
به طرز مشکوکی
-
indefinite
نامعین
-
احتمالا
-
uncertain
نا معلوم
-
ambiguously
به طور مبهم
-
بعید
-
doubted
شک کرد
-
questionable
مشکوک
-
dubious
خمیده
-
askance
آزمایشی
-
tentatively
با بی اعتمادی
-
distrustfully
بی اراده
-
doubtingly
با شک ایالات متحده
-
mistrustfully
به طور نامطمئن
-
irresolutely
به پهلو
-
suspiciously
با تردید
-
skepticallyUS
بلاتکلیف
-
uncertainly
بدبینانه انگلستان
-
sideways
-
hesitatingly
-
undecidedly
-
scepticallyUK