word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
going or being a long way down from the top or surface. or being of a particular distance from the top to the bottom.
از بالا یا سطح بسیار پایین رفتن یا پایین آمدن. یا فاصله خاصی از بالا تا پایین داشته باشد.
-
به شدت احساس می شود یا تجربه می شود و معمولا برای مدت طولانی دوام می آورد.
-
(of a sound) low.
(از یک صدا) کم.
-
نشان دادن یا نیاز به فکر جدی یا به راحتی قابل درک نیست
-
If something is deep. it has a large distance between its edges. especially between its front and back edges.
اگر چیزی عمیق است. بین لبه هایش فاصله زیادی دارد. به خصوص بین لبه های جلو و عقب آن.
-
نزدیک وسط چیزی و فاصله زیادی از لبه های آن دارد.
-
در کریکت. موقعیت های عمیق دور از ویکت (= منطقه ای که ضربه کوب ها می ایستند و می دوند) هستند.
-
(از یک رنگ) قوی و تیره.
-
فاصله زیادی از بالا یا سطح .
-
In sports such as football. rugby. orice hockey . if a player or team plays or defends deep. they stay a long way inside their own half of the field.
در ورزش هایی مانند فوتبال. راگبی. هاکی اوریس . اگر بازیکن یا تیمی در عمق بازی یا دفاع کند. آنها تا حد زیادی در نیمه زمین خود باقی می مانند.
-
دریا یا اقیانوس
-
going or being a long way down from the top or surface. or being at a particular distance down from the top.
از بالا یا سطح بسیار پایین رفتن یا پایین آمدن. یا قرار گرفتن در یک فاصله خاص از بالا.
-
داشتن فاصله (گاهی بیان شده) از جلو تا عقب.
-
به شدت احساس یا تجربه کرد. یا اثری قوی و ماندگار داشته باشد.
-
فهمیدنش مشکل است؛ بغرنج.
-
(of a sound) low.
(از یک صدا) کم.
-
(از یک رنگ) قوی و تیره.
-
خیلی بزرگ یا جدی
-
مشکلات بسیار جدی را تجربه می کند.
-
گرفتار شدن یا گرفتار شدن در مشکل جدی
-
بدهکار مقدار بسیار زیادی پول است.
-
if you say that an organization or a person has deep pockets. you mean that they have a lot of money to spend.
اگر می گویید یک سازمان یا یک شخص جیب های عمیقی دارد. منظور شما این است که آنها پول زیادی برای خرج کردن دارند.
-
برای شروع. یا کسی را وادار به شروع کنید انجام کاری جدید و دشوار بدون کمک یا آمادگی.
example - مثال
-
برف در رانش های عمیقی دراز کشیده بود.
-
آب اینجا عمیق است پس در نیفتید!
-
خار در گوشت دستم فرو رفت.
-
در طول سالیان متمادی. آب روان شیارهای عمیقی را در سنگ ایجاد می کرد.
-
بذرها را در عمق حدود 3 سانتی متر بکارید.
-
او پس از مصرف بیش از حد قرص های خواب به کمای عمیق رفت.
-
او وابستگی عمیقی به او پیدا کرده است.
-
او بین شادی و ناامیدی عمیق متناوب شد.
-
چشمانش حکایت از اندوه عمیق داشت.
-
او برای پوشاندن ناامنی های عمیق خود شخصیتی برونگرا ایجاد کرده بود.
-
او عمیق است. صدای استادانه
-
صدای آرام و عمیق
-
عمیق. صدای طنین انداز
-
او یک ثروتمند تولید کرد. لحن عمیق از کلارینت او.
-
شعر او سرشار از ژرفاست. احساس مذهبی
-
اولین رمان او خیلی عمیق بود که جذابیت وسیعی نداشت.
-
من از همراهی او لذت می برم، اما مکالمه او گاهی می تواند کمی عمیق شود.
-
چه چیزی را می خواهید در سینما بروید و ببینید؟ اوه هیچ چیز خیلی عمیق شاید یک کمدی یا چیز دیگری
-
این برنامه ادعا می کند که در مورد مسائل فلسفی بسیار عمیق و عمیق بحث می کند.
-
پرتاب کاولی از عمق میانی ویکت به خوبی انجام شد.
synonyms - مترادف
-
cavernous
غاردار
-
chasmic
پراکنده
-
bottomless
بی انتها
-
chasmal
غم انگیز
-
gaping
شکاف زدن
-
infinite
نا محدود
-
abysmal
افتضاح
-
abyssal
مغاک
-
endless
بی پایان
-
fathomless
بی درک
-
plumbless
بدون لوله
-
profound
عمیق
-
sunken
غرق شده
-
unfathomable
غیر قابل درک
-
وسیع