word - لغت

deepen || عمیق تر کردن

part of speech - بخش گفتار

verb || فعل

spell - تلفظ

/ˈdiːpən/

UK :

/ˈdiːpən/

US :

family - خانواده

deep
عمیق
depth
عمق
deeply
عمیقا
deepen
عمیق تر کردن

google image

نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [deepen] در گوگل

description - توضیح

  • if a serious situation deepens, it gets worse – used especially in news reports


    اگر یک وضعیت جدی عمیق تر شود، بدتر می شود - به ویژه در گزارش های خبری استفاده می شود

  • to become stronger or greater, or to make something stronger or greater


    قوی‌تر یا بزرگ‌تر شدن یا قوی‌تر یا بزرگ‌تر کردن چیزی

  • if someone’s smile or frown deepens, they smile even more or frown even more


    اگر لبخند یا اخم کسی عمیق تر شود، حتی بیشتر لبخند می زند یا حتی بیشتر اخم می کند

  • if water deepens, or if someone deepens it it becomes deeper


    اگر آب عمیق تر شود، یا اگر کسی آن را عمیق تر کند، عمیق تر می شود

  • if light or a colour deepens, it becomes darker


    اگر نور یا رنگ عمیق تر شود، تیره تر می شود

  • if a sound deepens, it becomes lower


    اگر صدایی عمیق تر شود، کمتر می شود

  • if your breathing deepens, you take more air into your lungs


    اگر تنفس شما عمیق تر شود، هوای بیشتری را وارد ریه های خود می کنید

  • to make something deeper, or to become deeper


    چیزی را عمیق تر ساختن یا عمیق تر شدن


  • قوی‌تر شدن یا تجربه کردن، یا ساختن چیزی به این شکل


  • برای افزایش یا جدی شدن چیزی


  • پایین تر شدن

  • to become darker


    تاریک تر شدن


  • افزایش یا جدی شدن برای افزایش یا جدی شدن چیزی

  • As she watched the nuns working among the sick and dying, her respect for them deepened.


    وقتی او راهبه‌هایی را که در میان بیماران و در حال مرگ کار می‌کردند تماشا می‌کرد، احترام او برای آنها عمیق‌تر می‌شد.

  • With every new day her despair only seemed to deepen.


    با هر روز جدید، ناامیدی او عمیق تر به نظر می رسید.

  • The company's legal and financial problems are deepening.


    مشکلات حقوقی و مالی این شرکت در حال عمیق تر شدن است.

  • It didn't seem possible for her love to deepen and grow but it did.


    به نظر نمی رسید که عشق او عمیق تر شود و رشد کند، اما شد.


  • و شوهرش چگونه به این تعهد عمیق به ایمانی که به طور کامل در آن سهیم نبود نگاه می کند؟

  • Some principals worry that the decision will deepen divisions between rich and poor schools.


    برخی از مدیران نگرانند که این تصمیم باعث تعمیق شکاف بین مدارس غنی و فقیر شود.

  • The river deepens five feet from the shore.


    رودخانه پنج فوت از ساحل عمیق تر می شود.

  • Johnny tried to deepen his voice to sound like a grown-up.


    جانی سعی کرد صدایش را عمیق تر کند تا شبیه یک بزرگسال به نظر برسد.

  • As the crisis deepened, it became clear that the government was losing control.


    با عمیق تر شدن بحران، مشخص شد که دولت کنترل خود را از دست می دهد.

  • Each regime of control is boosted by deepening loops of feedback and information flow.


    هر رژیم کنترلی با تعمیق حلقه های بازخورد و جریان اطلاعات تقویت می شود.

  • The natural fabric's color deepens over time.


    رنگ پارچه طبیعی با گذشت زمان عمیق تر می شود.

  • The recession may deepen still further.


    رکود ممکن است عمیق تر شود.

  • The recession has deepened, the huge national debt has increased the people's lot worsened.


    رکود عمیق تر شده است، بدهی کلان ملی افزایش یافته است، وضعیت مردم بدتر شده است.

  • Government measures to peg back inflation have deepened the recession.


    اقدامات دولت برای مهار تورم رکود را عمیق تر کرده است.

  • Traveling allows young people to deepen their understanding of other cultures.


    سفر به جوانان اجازه می دهد تا درک خود را از فرهنگ های دیگر عمیق تر کنند.

  • As it deepens towards black it assumes overtones of a superhuman sorrow.


    همانطور که به سمت سیاهی عمیق می شود، مایه غم و اندوهی فوق بشری به خود می گیرد.

example - مثال

  • Their friendship soon deepened into love.


    دوستی آنها خیلی زود به عشق عمیق تر شد.

  • Warships were sent in as the crisis deepened.


    با تشدید بحران، کشتی های جنگی اعزام شدند.

  • a deepening economic recession


    رکود اقتصادی عمیق

  • The water deepened gradually.


    آب به تدریج عمیق تر شد.

  • His frown deepened.


    اخمش عمیق تر شد.

  • There were plans to deepen a stretch of the river.


    برنامه هایی برای تعمیق بخشی از رودخانه وجود داشت.

  • an opportunity for students to deepen their understanding of different cultures


    فرصتی برای دانش آموزان برای تعمیق درک خود از فرهنگ های مختلف

  • deepening shadows


    عمیق شدن سایه ها

  • His voice deepened to a growl.


    صدایش عمیق تر شد و به غرش رسید.

  • One way of preventing further flooding would be to deepen the river bed.


    یکی از راه های جلوگیری از سیل بیشتر، تعمیق بستر رودخانه است.

  • The sea bed deepens here to 5,000 metres.


    بستر دریا در اینجا به عمق 5000 متر می رسد.

  • Over the years, her love for him deepened.


    با گذشت سالها، عشق او به او عمیق تر شد.

  • The economic crisis is deepening.


    بحران اقتصادی در حال عمیق تر شدن است.

  • We must try not to deepen existing splits within the party.


    ما باید تلاش کنیم که شکاف های موجود در درون حزب عمیق نشود.

  • It certainly helped to deepen my understanding of the situation.


    مطمئناً به درک عمیق من از وضعیت کمک کرد.

  • Boys' voices deepen in their early to mid-teens.


    صدای پسران در اوایل تا اواسط نوجوانی عمیق تر می شود.

  • The shadows deepened as the sun dropped below the horizon.


    با پایین آمدن خورشید به زیر افق، سایه ها عمیق تر شدند.

  • There are fears that the crisis in the Pacific region could deepen considerably.


    این نگرانی وجود دارد که بحران در منطقه اقیانوس آرام به طور قابل توجهی عمیق تر شود.

  • Some experts say raising interest rates to fight inflation might deepen the economic slowdown.


    برخی کارشناسان می گویند افزایش نرخ بهره برای مبارزه با تورم ممکن است رکود اقتصادی را عمیق تر کند.

  • To deepen its relationships with advertisers, the company has begun to offer corporate customers access to research about online consumers.


    برای تعمیق روابط خود با تبلیغ کنندگان، این شرکت شروع به ارائه دسترسی مشتریان شرکتی به تحقیقات در مورد مصرف کنندگان آنلاین کرده است.

synonyms - مترادف

  • intensify


    تشدید شود

  • heighten


    بالا بردن


  • افزایش دادن

  • boost


    تقویت

  • magnify


    بزرگ کردن

  • amplify


    تقویت کردن

  • augment


    افزایش دهد

  • escalate


    بسط دادن


  • بالا آمدن


  • توسعه دادن، گسترش


  • دو برابر کردن


  • رشد


  • تحکیم

  • redouble


    تشدید کند


  • برجسته کردن


  • توسعه دهد

  • consolidate


    قارچ

  • exacerbate


    کوه

  • accentuate


    تشدید - مشدد


  • ملتهب کردن

  • mushroom


    انباشتن


  • گلوله برفی

  • aggravate


    بدتر شود

  • inflame


    شدید

  • accumulate


    غنی سازی

  • snowball


    تشويق كردن

  • worsen


    ترویج

  • intensate


  • enrich




antonyms - متضاد

  • abate


    کاهش دادن


  • در حد متوسط


  • کاهش می یابد


  • نزول کردن

  • diminish


    کاهش


  • رها کردن


  • سقوط


  • پر کردن

  • lessen


    سبک کردن

  • lighten


    پایین تر


  • رنگ پریده


  • ساکت کردن

  • quieten


    نرم کردن

  • slump


    آرام کردن

  • soften


    تفریق کردن

  • soothe


    تضعیف شود

  • subtract


    كاهش دادن

  • weaken


    کوچک شدن


  • کم شدن

  • shrink


    به حداقل رساندن ایالات متحده

  • dwindle


    قرارداد

  • minimizeUS


    MinimiseUK


  • محدود کردن

  • mitigate


    سهولت

  • minimiseUK


    عقب نشینی کند

  • curtail


    خلاصه کردن


  • تضعیف کردن

  • recede


    کمرنگ شدن

  • abridge


  • attenuate


  • wane