word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
اگر یک وضعیت جدی عمیق تر شود، بدتر می شود - به ویژه در گزارش های خبری استفاده می شود
-
قویتر یا بزرگتر شدن یا قویتر یا بزرگتر کردن چیزی
-
اگر لبخند یا اخم کسی عمیق تر شود، حتی بیشتر لبخند می زند یا حتی بیشتر اخم می کند
-
اگر آب عمیق تر شود، یا اگر کسی آن را عمیق تر کند، عمیق تر می شود
-
اگر نور یا رنگ عمیق تر شود، تیره تر می شود
-
اگر صدایی عمیق تر شود، کمتر می شود
-
اگر تنفس شما عمیق تر شود، هوای بیشتری را وارد ریه های خود می کنید
-
چیزی را عمیق تر ساختن یا عمیق تر شدن
-
قویتر شدن یا تجربه کردن، یا ساختن چیزی به این شکل
-
برای افزایش یا جدی شدن چیزی
-
پایین تر شدن
-
تاریک تر شدن
-
افزایش یا جدی شدن برای افزایش یا جدی شدن چیزی
-
وقتی او راهبههایی را که در میان بیماران و در حال مرگ کار میکردند تماشا میکرد، احترام او برای آنها عمیقتر میشد.
-
با هر روز جدید، ناامیدی او عمیق تر به نظر می رسید.
-
مشکلات حقوقی و مالی این شرکت در حال عمیق تر شدن است.
-
به نظر نمی رسید که عشق او عمیق تر شود و رشد کند، اما شد.
-
و شوهرش چگونه به این تعهد عمیق به ایمانی که به طور کامل در آن سهیم نبود نگاه می کند؟
-
برخی از مدیران نگرانند که این تصمیم باعث تعمیق شکاف بین مدارس غنی و فقیر شود.
-
رودخانه پنج فوت از ساحل عمیق تر می شود.
-
جانی سعی کرد صدایش را عمیق تر کند تا شبیه یک بزرگسال به نظر برسد.
-
با عمیق تر شدن بحران، مشخص شد که دولت کنترل خود را از دست می دهد.
-
هر رژیم کنترلی با تعمیق حلقه های بازخورد و جریان اطلاعات تقویت می شود.
-
رنگ پارچه طبیعی با گذشت زمان عمیق تر می شود.
-
رکود ممکن است عمیق تر شود.
-
رکود عمیق تر شده است، بدهی کلان ملی افزایش یافته است، وضعیت مردم بدتر شده است.
-
اقدامات دولت برای مهار تورم رکود را عمیق تر کرده است.
-
سفر به جوانان اجازه می دهد تا درک خود را از فرهنگ های دیگر عمیق تر کنند.
-
همانطور که به سمت سیاهی عمیق می شود، مایه غم و اندوهی فوق بشری به خود می گیرد.
example - مثال
-
Their friendship soon deepened into love.
دوستی آنها خیلی زود به عشق عمیق تر شد.
-
با تشدید بحران، کشتی های جنگی اعزام شدند.
-
رکود اقتصادی عمیق
-
آب به تدریج عمیق تر شد.
-
His frown deepened.
اخمش عمیق تر شد.
-
برنامه هایی برای تعمیق بخشی از رودخانه وجود داشت.
-
an opportunity for students to deepen their understanding of different cultures
فرصتی برای دانش آموزان برای تعمیق درک خود از فرهنگ های مختلف
-
deepening shadows
عمیق شدن سایه ها
-
صدایش عمیق تر شد و به غرش رسید.
-
یکی از راه های جلوگیری از سیل بیشتر، تعمیق بستر رودخانه است.
-
بستر دریا در اینجا به عمق 5000 متر می رسد.
-
با گذشت سالها، عشق او به او عمیق تر شد.
-
بحران اقتصادی در حال عمیق تر شدن است.
-
ما باید تلاش کنیم که شکاف های موجود در درون حزب عمیق نشود.
-
مطمئناً به درک عمیق من از وضعیت کمک کرد.
-
صدای پسران در اوایل تا اواسط نوجوانی عمیق تر می شود.
-
با پایین آمدن خورشید به زیر افق، سایه ها عمیق تر شدند.
-
این نگرانی وجود دارد که بحران در منطقه اقیانوس آرام به طور قابل توجهی عمیق تر شود.
-
برخی کارشناسان می گویند افزایش نرخ بهره برای مبارزه با تورم ممکن است رکود اقتصادی را عمیق تر کند.
-
To deepen its relationships with advertisers, the company has begun to offer corporate customers access to research about online consumers.
برای تعمیق روابط خود با تبلیغ کنندگان، این شرکت شروع به ارائه دسترسی مشتریان شرکتی به تحقیقات در مورد مصرف کنندگان آنلاین کرده است.
synonyms - مترادف
-
intensify
تشدید شود
-
heighten
بالا بردن
-
افزایش دادن
-
boost
تقویت
-
magnify
بزرگ کردن
-
amplify
تقویت کردن
-
augment
افزایش دهد
-
escalate
بسط دادن
-
بالا آمدن
-
توسعه دادن، گسترش
-
دو برابر کردن
-
رشد
-
تحکیم
-
redouble
تشدید کند
-
برجسته کردن
-
توسعه دهد
-
consolidate
قارچ
-
exacerbate
کوه
-
accentuate
تشدید - مشدد
-
ملتهب کردن
-
mushroom
انباشتن
-
گلوله برفی
-
aggravate
بدتر شود
-
inflame
شدید
-
accumulate
غنی سازی
-
snowball
تشويق كردن
-
worsen
ترویج
-
intensate
-
enrich
-
-
antonyms - متضاد
-
abate
کاهش دادن
-
در حد متوسط
-
کاهش می یابد
-
نزول کردن
-
diminish
کاهش
-
رها کردن
-
سقوط
-
پر کردن
-
lessen
سبک کردن
-
lighten
پایین تر
-
رنگ پریده
-
ساکت کردن
-
quieten
نرم کردن
-
slump
آرام کردن
-
soften
تفریق کردن
-
soothe
تضعیف شود
-
subtract
كاهش دادن
-
weaken
کوچک شدن
-
کم شدن
-
shrink
به حداقل رساندن ایالات متحده
-
dwindle
قرارداد
-
minimizeUS
MinimiseUK
-
محدود کردن
-
mitigate
سهولت
-
minimiseUK
عقب نشینی کند
-
curtail
خلاصه کردن
-
تضعیف کردن
-
recede
کمرنگ شدن
-
abridge
-
attenuate
-
wane