word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
بررسی یا بحث دقیق در مورد چیزی
-
اگر با تعمق صحبت می کنید یا حرکت می کنید، آهسته و با دقت صحبت می کنید یا حرکت می کنید
-
در نظر گرفتن یا بحث در مورد چیزی
-
روشی آهسته و دقیق برای انجام کاری
-
Consider a consumer who is currently active in the information search and deliberation process for a new automobile.
مصرف کننده ای را در نظر بگیرید که در حال حاضر در جستجوی اطلاعات و فرآیند مشورت برای یک خودروی جدید فعال است.
-
در صورت اضطرار، اعضای هیئت منصفه تا زمانی که بحث را آغاز نکنند، توقیف نمی شوند.
-
یک بحث این است که دو مجلس قانونگذار، بررسی دقیقتر مسائل و قوانین را تضمین میکنند.
-
However it is a very important issue whose educational implications require considerable deliberation.
با این حال، موضوع بسیار مهمی است که مفاهیم آموزشی آن مستلزم تامل قابل توجهی است.
-
مذاکرات شورا در مورد بودجه برای 25،26،27 و 30 ژوئن در نظر گرفته شده است.
-
این شورا روز دوشنبه مذاکرات خود را به پایان رساند.
-
Its deliberations were published in two volumes by the University of Chicago Press and subsequently reprinted several times.
مذاکرات آن در دو جلد توسط انتشارات دانشگاه شیکاگو منتشر شد و متعاقبا چندین بار تجدید چاپ شد.
-
There is a sense of all rational control or deliberation seeping away or being under much less deliberative control.
این حس وجود دارد که تمام کنترل های عقلانی یا مشورتی از بین می روند یا تحت کنترل بسیار کمتر مشورتی هستند.
-
آنها هنوز در جریان بررسی خود در این زمینه هستند.
example - مثال
-
پس از ده ساعت مشورت، هیئت منصفه حکم «بی گناه» را صادر کرد.
-
The deliberations of the committee are completely confidential.
مذاکرات کمیته کاملاً محرمانه است.
-
او نام خود را با تامل بسیار امضا کرد.
-
با تأمل آهسته نامه را تکه تکه کرد.
-
اعضای هیئت منصفه اکنون بحث خود را آغاز خواهند کرد.
-
مشورت شما در مورد آینده او
-
پس از مشورت زیاد، تصمیم گرفتیم این عنوان را به کالج اسپرینگفیلد اعطا کنیم.
-
مذاکرات هیئت منصفه بیش از پنج روز به طول انجامید.
-
بعد از مشورت زیاد تصمیم گرفت پیشنهاد آنها را بپذیرد.
-
پس از پنج روز مشورت، هیئت منصفه تصمیم گرفت.
-
آهسته و با تعمق رو به من کرد و گفت بیرون.
synonyms - مترادف
-
بازتاب
-
فکر
-
توجه
-
contemplation
تفکر
-
فكر كردن
-
rumination
نشخوار فکری
-
meditation
مراقبه
-
cogitation
فکر کردن
-
مطالعه
-
pondering
در حال تعمق
-
cerebration
مغز
-
musing
نصیحت
-
advisement
حساب
-
مناظره
-
brooding
پیش اندیشی
-
تحریک
-
محاسبه
-
forethought
حدس و گمان
-
heed
بحث
-
excogitation
کاربرد
-
calculation
کار فکری
-
speculation
احتیاط
-
پیش فکری
-
نسبت سازی
-
brainwork
برنامه ریزی
-
circumspection
وزن کردن
-
premeditation
فکر جدی
-
ratiocination
-
-
weighing up
-
antonyms - متضاد
-
carelessness
سهل انگاری - بی دقتی
-
disregard
بی توجهی
-
heedlessness
جهل
-
ignorance
بی تدبیری
-
imprudence
تکانشگری
-
impulsiveness
غفلت
-
inattention
ستایش
-
neglect
شیفت کوتاه
-
negligence
بی فکری
-
praise
تحقیر
-
short shrift
بی احتیاطی
-
thoughtlessness
بی احترامی
-
disdain
بی تفاوتی
-
indiscretion
عجول بودن
-
disrespect
ناباوری
-
indifference
عدم حساسیت
-
rashness
سستی
-
disbelief
بی علاقگی
-
tactlessness
حذف
-
insensitivity
بی خیالی
-
laxness
myopia
-
laxity
نزدیک بینی
-
disinterest
واپس نگری
-
omission
بعد فکر
-
improvidence
در نظر گرفتن
-
myopia
عدم آمادگی
-
shortsightedness
-
hindsight
-
afterthought
-
inconsideration
-
unpreparedness