word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
تظاهر کننده
نمایشی
به صورت نمایشی
google image
description - توضیح
-
قابل نمایش یا اثبات است
-
قابل اثبات
-
قابل اثبات یا نشان دادن است
-
Each concluded that there was no demonstrable basis for concern about independence and therefore they recommended no special action.
هر کدام به این نتیجه رسیدند که هیچ مبنای قابل اثباتی برای نگرانی در مورد استقلال وجود ندارد و بنابراین آنها اقدام خاصی را توصیه نمی کنند.
-
Interestingly enough caffeine does have some demonstrable effects that at least theoretically, could help dieters.
به اندازه کافی جالب توجه است که کافئین دارای اثرات قابل اثباتی است که حداقل از نظر تئوری می تواند به رژیم غذایی کمک کند.
-
In conclusion our study confirms that perinuclear antineutrophil cytoplasmic antibodies are indeed demonstrable in the large majority of ulcerative colitis patients.
در نتیجه، مطالعه ما تایید میکند که آنتیبادیهای سیتوپلاسمی ضد نوتروفیل دور هستهای در اکثریت بزرگ بیماران کولیت اولسراتیو قابل اثبات هستند.
-
با این حال، فقدان قابل اثباتی از اطلاعات سیستماتیک در این زمینه وجود دارد.
-
ارتباط قابل اثباتی بین سیگار کشیدن و سرطان ریه وجود دارد.
-
As soon as the economy downshifted, information age companies without demonstrable links to other business enterprises were the first to decline.
به محض نزول اقتصاد، شرکتهای عصر اطلاعات بدون پیوندهای قابل اثبات با سایر شرکتهای تجاری اولین شرکتهایی بودند که کاهش یافتند.
-
Most companies insist on demonstrable quality management procedures before they will contract work at all.
اکثر شرکتها قبل از اینکه قراردادی برای کار انجام دهند، روی روشهای مدیریت کیفیت قابل اثبات اصرار دارند.
-
Du Bois's victory is demonstrable today.
پیروزی Du Bois امروز قابل اثبات است.
example - مثال
-
یک نیاز قابل اثبات
-
هیچ ارتباط قابل اثباتی بین این دو رویداد وجود ندارد.
-
این گزارش حاوی خطاهای قابل اثبات متعددی است.
-
آقای آمبروز، برای معتبر بودن، به برخی از حقایق قابل اثبات نیاز داشت.
-
دولت ها باید تا سال آینده پیشرفت قابل توجهی در جهت این هدف داشته باشند.
synonyms - مترادف
-
provable
قابل اثبات
-
verifiable
قابل تایید
-
evident
مشهود
-
واضح
-
attestable
قابل تصدیق
-
مسلم - قطعی
-
evincible
رد شدنی
-
مثبت
-
unmistakable
غیر قابل اشتباه
-
self-evident
بدیهی است
-
undeniable
غیر قابل انکار
-
incontrovertible
قابل لمس
-
irrefutable
روشن
-
palpable
آشکار
-
بدیهی
-
صریح
-
axiomatic
تایید شده
-
clear-cut
غیر قابل تردید
-
confirmed
قابل توجه
-
indubitable
ثبت اختراع
-
noticeable
قابل درک
-
patent
جلگه
-
perceptible
ثابت شده است
-
plain
تایید شده است
-
proven
قابل بررسی
-
verified
متمایز
-
checkable
تجربی
-
confirmable
-
conspicuous
-
-
empiric
antonyms - متضاد
-
unverifiable
غیر قابل تایید
-
indemonstrable
غیر قابل نمایش
-
insupportable
غیر قابل پشتیبانی
-
unprovable
غیر قابل اثبات
-
unsupportable
ناپایدار
-
unsustainable
تحریف شده است
-
distorted
مشکوک
-
doubtful
نامحسوس
-
imperceptible
نامعین
-
indefinite
مبهم
-
obscure
نا معلوم
-
uncertain
غير قابل تحمل
-
undemonstrable
تحمل ناپذیر
-
vague
غیر قابل تحمل
-
intolerable
غیر قابل قبول
-
insufferable
غیر ممکن
-
unendurable
غیر قابل مدیریت
-
unbearable
غیر قابل نگهداری
-
unacceptable
ظالم
-
نامناسب
-
unmanageable
غیر قابل غلبه
-
unmaintainable
کافی
-
oppressive
مورد بحث
-
inadmissible
قابل جعل
-
unsuitable
-
unsurpassable
-
-
moot
-
falsifiable