word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
نیاز به کمک و حمایت، به ویژه حمایت مالی
-
اگر افراد یا چیزهایی شایسته هستند، باید به آنها کمک کرد زیرا ویژگی های خوبی دارند
-
لایق گرفتن چیزی
-
بین مستحقان و فقرای بی لیاقت تمایز قائل می شود.
-
The college has had the heart-rending task of choosing between applications from equally deserving cases.
کالج وظیفه دلخراش انتخاب بین برنامه های کاربردی از مواردی که به همان اندازه شایسته است را داشته است.
-
سه آگهی، دو دلیل شایسته و یک مرد که به من پیشنهاد فروش اطلاعات را می دهد.
-
The government has wrongly denied benefits to many deserving children.
دولت به اشتباه از مزایای بسیاری از کودکان مستحق محروم شده است.
-
مشکلی که شایسته توجه است این است که نیروهای شورشی واقعاً چقدر قوی بودند.
-
ببینید، محله صاحب ملکی است که بسیار ارزان به افراد شایسته اجاره داده می شود.
-
But it says with it has a limited budget and Touchdown will have to compete with other deserving projects.
اما می گوید بودجه محدودی دارد و تاچ داون باید با دیگر پروژه های شایسته رقابت کند.
example - مثال
-
پول دادن به هدفی شایسته
-
این خانواده یکی از شایسته ترین موارد است.
-
This issue is definitely deserving of our attention.
این موضوع قطعاً شایسته توجه ماست.
-
بین مستحقان و فقیران غیر مستحق تمایز قائل شد.
-
مناطقی که شایسته مطالعه هستند
-
فقط مستحق ترین مواردی که تاکنون از کمک دولتی برخوردار می شوند.
-
آنها پول اضافی را به هدفی شایسته دادند.
-
a deserving cause/charity
یک علت / صدقه شایسته
-
تلاش های او قطعاً شایسته تقدیر است.
synonyms - مترادف
-
worthy
شایسته
-
meritorious
قابل اعتبار
-
creditable
شایستگی
-
meriting
مناسب
-
suitable
ضمانت
-
warranting
توجیه کننده
-
justifying
ناشی از
-
واجد شرایط
-
eligible
قابل توجیه
-
fitting
تعدیل شده
-
justifiable
برحق
-
justified
قابل تشکر
-
rightful
مناسب برای
-
thankworthy
کت و شلوار
-
qualified for
با ارزش
-
suitable for
مستحق
-
suiting
-
worthwhile
-
deserved
antonyms - متضاد
-
undeserving
بی لیاقت
-
no-good
خوب نیست
-
valueless
بی ارزش
-
worthless
نالایق
-
unworthy
بیهوده
-
pointless
بی معنی
-
meaningless
بی ثمر
-
fruitless
بی اعتبار
-
discreditable
قابل تقدیر
-
illaudable
سزاوار سرزنش
-
reprehensible
قابل انتقاد
-
censurable
غیر استثنایی
-
unexceptional
بی جوانمردی
-
unchivalrous
بی سخاوتمند
-
ungenerous
حقیر
-
ignoble
بی شرف انگلستان
-
dishonourableUK
غیر قابل ستایش
-
unpraiseworthy
نامناسب
-
improper
نفرت انگیز
-
despicable
شایسته
-
immeritorious
آمریکا بی شرف
-
dishonorableUS
فاسد
-
corrupt
اشتباه
-
غیر اخلاقی
-
immoral