word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
google image
description - توضیح
-
برای چیزی نقشه کشیدن یا ترسیم کردن به عنوان مثال لباس یا ساختمان.
-
to intend.
قصد داشتن.
-
a drawing or set of drawings showing how a building or product is to be made and how it will work and look.
طراحی یا مجموعه ای از نقشه ها که نشان می دهد یک ساختمان یا محصول چگونه ساخته می شود و چگونه کار می کند و ظاهر می شود.
-
هنر ساختن نقشه یا طراحی برای چیزی.
-
راهی که در آن چیزی برنامه ریزی و ساخته می شود.
-
الگوی مورد استفاده برای تزئین چیزی.
-
intentionally.
از قصد.
-
برنامه ها اغلب آنهایی که صادق نیستند. چیزی یا کسی را برای خود بدست آوری
-
برای چیزی نقشه کشیدن یا ترسیم کردن
-
در نظر گرفتن نتیجه
-
یک طرح یا نقاشی
-
طراحی مهارت ایجاد نقشه یا طراحی برای چیزی است.
-
طراحی همچنین روشی است که در آن چیزی چیده شده یا شکل می گیرد.
-
طرح نیز الگوی مورد استفاده برای تزئین چیزی است.
-
هدف یا نیت
-
قصد دارد چیزی یا کسی را برای خود به دست آورد. مخصوصا برنامه های مخفی یا غیر صادقانه
-
برای چیزی که تولید می شود برنامه ریزی یا ترسیم کند.
-
to intend for a particular purpose.
قصد داشتن برای یک هدف خاص
-
راهی که در آن چیزی برنامه ریزی و ساخته می شود.
-
a drawing or set of drawings showing how a building or product is to be made and how it will work and look.
طراحی یا مجموعه ای از نقشه ها که نشان می دهد یک ساختمان یا محصول چگونه ساخته می شود و چگونه کار می کند و ظاهر می شود.
-
کار ساختن نقشه یا طراحی برای چیزی.
example - مثال
-
در سال 1960. پیر کاردین اولین طراح لباس برای مردان بود.
-
او برای بسیاری از افراد مشهور لباس طراحی کرده است. معروف ترین ملکه
-
All our advertising material is designed in-house.
تمام مواد تبلیغاتی ما در داخل طراحی شده است.
-
ساختمان از نظر دسترسی ویلچر خیلی خوب طراحی نشده است.
-
آدام این نرم افزار را طراحی و نوشت.
-
تبلیغات طوری طراحی شده بودند که شوکه کنند - این تمام هدف کمپین بود.
-
The government has produced a series of leaflets designed to extend public awareness of the dangers of AIDS.
دولت مجموعهای از اعلامیهها را برای افزایش آگاهی عمومی از خطرات ایدز تهیه کرده است.
-
این دوره طراحی شده است تا به رانندگان در تعمیر و نگهداری خودرو زمینه ای بدهد.
-
به طبعش. تروریسم برای ضربه زدن به قلب ارزش های دموکراتیک ما طراحی شده است.
-
قانون جدید برای محافظت از حریم خصوصی افراد طراحی شده است.
-
طراحی کلیسا شبیه کلیسای جامع سنت پل است.
-
واکنش بسیار مثبتی به طراحی جدید ما وجود داشت - به نظر می رسید مردم از آن بسیار راضی هستند.
-
طرح های مسجد جدید انتقادات گسترده ای را برانگیخته است.
-
مطمئناً اشکال در طراحی تجهیزات است.
-
ماشین ایراد طراحی جدی دارد.
synonyms - مترادف
-
deliberately
به عمد
-
intentionally
از قصد
-
wittingly
آگاهانه
-
consciously
آگاهانه
-
knowingly
آگاهانه
-
purposefully
به صورت هدفمند
-
calculatedly
حساب شده
-
premeditatedly
از پیش برنامه ریزی شده
-
از قصد
-
purposely
به عمد
-
willfully
به عمد
-
purposively
به صورت هدفمند
-
wilfully
به عمد
-
designedly
طراحی شده
-
advisedly
توصیه شده
antonyms - متضاد
-
accidentally
به طور تصادفی
-
تصادفی
-
unintentionally
ناخواسته
-
unwittingly
ناخواسته
-
inadvertently
ناخواسته
-
fortuitously
تصادفا
-
unknowingly
ناآگاهانه
-
unconsciously
ناخودآگاه
-
coincidentally
تصادفا
-
mistakenly
اشتباه
-
unawares
بی خبر
-
unexpectedly
بر خلاف انتظار
-
serendipitously
به طرز سرسام آوری
-
misguidedly
به اشتباه
-
involuntarily
به طور غیر ارادی