word - لغت

discriminated || تبعیض آمیز

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

dɪˈskrɪm.ɪ.neɪt

UK :

dɪˈskrɪm.ə.neɪt

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [discriminated] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • She felt she had been discriminated against because of her age.


    او احساس می کرد که به دلیل سنش مورد تبعیض قرار گرفته است.

  • In order to increase the number of female representatives, the selection committee decided to discriminate in favour of women for three years.


    به منظور افزایش تعداد نمایندگان زن، کمیته گزینش تصمیم به اعمال تبعیض به نفع زنان به مدت سه سال گرفت.

  • Police dogs can discriminate between the different smells.


    سگ های پلیس می توانند بین بوهای مختلف تمایز قائل شوند.

synonyms - مترادف

  • disfavoured


    نارضایتی

  • disfavored


    قضاوت کرد

  • judged


    تفکیک شده است

  • segregated


    منفور

  • hated


    قربانی بریتانیا

  • victimisedUK


    قربانی ایالات متحده

  • victimizedUS


    متفاوت برخورد کرد

  • treated differently


    تعصب نشان داد

  • showed prejudice


    تعصب نشان داده است

  • shown prejudice


    به عنوان پست رفتار می شود

  • treated as inferior


    ناعادلانه رفتار شده است

  • treated unfairly


    جدا کردن


  • را مشخص کرد

  • showed bias


    در مضیقه قرار دادن

  • shown bias


    عمدی نشان داد

  • singled out


    مورد بدرفتاری قرار گرفته است

  • put at a disadvantage


  • demonstrated intentionality


  • maltreated


antonyms - متضاد

  • confused


    سردرگم

  • conflated


    مخلوط شده

  • mixed up


    مخلوط کردن

  • muddled up


    به هم ریخته

  • confounded


    گیج شده

  • misidentified


    اشتباه شناسایی شده

  • misperceived


    اشتباه درک شده است

  • mistook


    اشتباه کرد

  • took for


    برای

  • blended


    در هم آمیخته شده است

  • intermingled


    بد تعبیر شده است

  • misinterpreted as


  • mistook for