word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
وسیله ای دایره ای و مسطح که برای ذخیره اطلاعات استفاده می شود
-
یک جسم مسطح و مدور
-
A disk is also a small piece of cartilage (= strong elastic body tissue) between the bones of a person’s back.
دیسک همچنین قطعه کوچکی از غضروف (= بافت قوی و کشسان بدن) بین استخوان های پشت فرد است.
-
دیسک همچنین یک دستگاه مسطح و دایره ای شکل است که برای ذخیره اطلاعات استفاده می شود
-
یک قطعه فلزی یا پلاستیکی دایرهای مسطح که برای ذخیره اطلاعات در رایانه استفاده میشود
-
عمدتا ایالات متحده دیسک
example - مثال
-
دیسک را در درایو قرار دهید.
-
من عکس ها را برای شما روی دیسک ذخیره کردم.
-
a digital/audio/magnetic/optical disk
یک دیسک دیجیتال / صوتی / مغناطیسی / نوری
-
نام سگ روی یک دیسک فلزی وصل شده به قلاده آن است.
-
یک هارد دیسک
-
داده ها به طور خودکار در یک دیسک پشتیبان ذخیره می شوند.
-
این اطلاعات به صورت آنلاین و همچنین روی دیسک قابل دسترسی است.
-
از ویژگی های پیشرفته تر آن می توان به فشرده سازی دیسک برای صرفه جویی در فضای دیسک اشاره کرد.
-
transfer/copy/save sth to (a) disk
انتقال/کپی/ذخیره sth در (الف) دیسک
synonyms - مترادف
-
discsUK
discsUK
-
بشقاب
-
circles
حلقه ها
-
discoids
دیسکوئیدها
-
discuses
بحث می کند
-
dishes
ظرف ها
-
saucers
نعلبکی ها
-
quoits
کویت
-
sabots
خرابکاران
-
rings
حلقه
-
rounds
دور