word - لغت

dismally || تاسف بار

part of speech - بخش گفتار

adverb || قید

spell - تلفظ

/ˈdɪzməli/

UK :

/ˈdɪzməli/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dismally] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • The party performed dismally in the election.


    این حزب در انتخابات عملکرد ضعیفی داشت.

  • I tried not to laugh but failed dismally (= was completely unsuccessful).


    سعی کردم نخندم اما به طرز تاسف باری شکست خوردم (= کاملاً ناموفق بود).

  • She shook her head dismally.


    با ناراحتی سرش را تکان داد.

  • Day and night the sirens screamed dismally.


    روز و شب آژیرها به طرز وحشتناکی فریاد می زدند.

  • I'll never get over this he said dismally.


    او با ناراحتی گفت: من هرگز از این موضوع عبور نخواهم کرد.

  • Their attempts failed dismally.


    تلاش های آنها به طرز تاسف باری شکست خورد.

  • I was excited to read this novel but I was dismally disappointed.


    من برای خواندن این رمان هیجان زده بودم، اما به شدت ناامید شدم.

synonyms - مترادف

  • poorly


    ضعیف


  • بد

  • inadequately


    به طور ناکافی

  • bad


    به طرز وحشتناکی

  • appallingly


    به طرز افتضاحی

  • dreadfully


    بدبختانه

  • terribly


    به طرز فجیعی

  • abysmally


    نامطلوب

  • wretchedly


    به طور ناقص

  • atrociously


    ناتوان

  • unsatisfactorily


    اجرائی

  • awfully


    به اندازه کافی

  • deficiently


    به طرز بدی

  • incompetently


    شیطانی

  • execrably


    به طور غیر کارشناسی

  • imperfectly


    خشن

  • insufficiently


    غیر قابل قبول

  • lousily


    خام

  • diabolically


    به اشتباه

  • inexpertly


    به صورت معیوب

  • crummily


    ناموفق

  • unacceptably


    بدجور

  • crudely


    مفتضحانه

  • faultily


    به طرز نابسامانی

  • defectively


    پایین تر

  • unsuccessfully


  • shoddily


  • frightfully


  • abjectly


  • shabbily


  • inferiorly


antonyms - متضاد

  • acceptably


    قابل قبول

  • adequately


    به اندازه کافی

  • satisfactorily


    رضایت بخش


  • خوب


  • به خوبی


  • باشه

  • nicely


    خوش طعم

  • OK


    قابل عبور


  • نه خوب نه بد

  • palatably


    قابل تحمل

  • passably


    شایستگی

  • so-so


    ماهرانه

  • tolerably


    خیلی خوب

  • competently


    توانا

  • expertly


    شایسته

  • sufficiently


    اعتباری


  • مناسب

  • ably


    قابل خدمات رسانی

  • decently


    قانع کننده

  • creditably


    به درستی

  • suitably


    بسيار خوب

  • serviceably


    محترمانه

  • convincingly


    به طور متوسط


  • alright


  • respectably


  • middlingly