word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
google image
description - توضیح
-
dispersal
پراکندگی
-
→ disperse
→ پراکنده کردن
-
تفکیک نور به رنگ های مختلف
-
مخلوطی که در آن قطعات بسیار کوچکی از یک ماده در ماده دیگر پراکنده شده است
-
با تبخیر آب، عوامل ادغام کننده باعث ذوب شدن پراکندگی اکریلیک و تشکیل پوشش سطح می شوند.
-
As the water evaporates, the coalescing agents cause the acrylic dispersion to fuse and form the surface coating.
او دوره 1927 تا 1936 را نشانه پراکندگی تدریجی گروه در اجزا و سبک های فردی آن توصیف می کند.
-
The period from 1927 to 1936 he describes as marking the gradual dispersion of the group into its individual components and styles.
اگر اتصال مجدد با یک نرخ ثابت انجام شود، انرژی یونی یک پراکندگی عرضی پیوسته نشان می دهد.
-
If the reconnection were to take place at a steady rate the ion energy would show a continuous latitudinal dispersion.
در طول دورههای کمبود نسبی غذا، مردان تمایل کمتری به حرکت دارند. پراکندگی به وضوح رقابت برای منابع را کاهش می دهد.
-
During periods of relative food shortage males tend to move less; dispersion evidently reduces competition for resources.
این شرکت می گوید که این محدوده دارای حداقل پراکندگی - حداکثر 2 درجه سانتیگراد در ساعت - در همه شرایط است.
-
The company says that the range has a minimal dispersion - no more than 2 deg C per hour - in all conditions.
میانگین تقریباً 4 و واریانس 11 بود که ضریب پراکندگی نزدیک به 3 را نشان می دهد.
-
هدف افزودنی ها ایجاد پایداری، پراکندگی، بافت و حتی جریان است.
-
بنابراین انزوا نتیجه رفتار اجتماعی است و ممکن است ساختارهای اجتماعی خاصی را ایجاد کند که پراکندگی گسترده ای را در بر می گیرد.
-
Solitariness is thus a result of social behaviour and may produce particular societal structures involving wide dispersion.
example - مثال
-
population dispersion
پراکندگی جمعیت
-
پراکندگی نور
synonyms - مترادف
-
scattering
پراکندگی
-
dispersal
اتلاف
-
dissipation
انتشار
-
diffusion
توزیع
-
انتشار | پخش شدن
-
dissemination
در حال گسترش
-
spreading
انحلال
-
disbandment
گسترش بیش از حد
-
overspreading
نازک شدن
-
sprawl
اثر موج دار
-
thinning out
گسترش
-
ripple effect
جریان
-
انتقال
-
circulation
اعلان
-
propagation
تابش - تشعشع
-
transmission
در حال گردش
-
promulgation
ارتباط
-
radiation
توزیع می کند
-
circulating
افزایش
-
پراکنده کردن
-
distributing
در حال انتشار
-
proliferation
انشعاب
-
dispersing
هدایت
-
disseminating
انتقال دهنده
-
ramification
تراوش
-
-
conductance
-
conduction
-
transmittal
-
emanation
-
transference
antonyms - متضاد
-
تمرکز
-
مجموعه
-
ظاهر
-
suppression
سرکوب
-
unselfishness
بی خودی
-
تقوا
-
gathering
جمع آوری
-
hoarding
احتکار