word - لغت

dispersion || پراکندگی

part of speech - بخش گفتار

noun || اسم

spell - تلفظ

/dɪˈspɜːʃn/

UK :

/dɪˈspɜːrʒn/

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dispersion] در گوگل

description - توضیح

  • dispersal


    پراکندگی

  • →  disperse


    → پراکنده کردن

  • the separation of light into different colours


    تفکیک نور به رنگ های مختلف


  • مخلوطی که در آن قطعات بسیار کوچکی از یک ماده در ماده دیگر پراکنده شده است

  • the separation of light into different colors


    با تبخیر آب، عوامل ادغام کننده باعث ذوب شدن پراکندگی اکریلیک و تشکیل پوشش سطح می شوند.

  • As the water evaporates, the coalescing agents cause the acrylic dispersion to fuse and form the surface coating.


    او دوره 1927 تا 1936 را نشانه پراکندگی تدریجی گروه در اجزا و سبک های فردی آن توصیف می کند.

  • The period from 1927 to 1936 he describes as marking the gradual dispersion of the group into its individual components and styles.


    اگر اتصال مجدد با یک نرخ ثابت انجام شود، انرژی یونی یک پراکندگی عرضی پیوسته نشان می دهد.

  • If the reconnection were to take place at a steady rate the ion energy would show a continuous latitudinal dispersion.


    در طول دوره‌های کمبود نسبی غذا، مردان تمایل کمتری به حرکت دارند. پراکندگی به وضوح رقابت برای منابع را کاهش می دهد.

  • During periods of relative food shortage males tend to move less; dispersion evidently reduces competition for resources.


    این شرکت می گوید که این محدوده دارای حداقل پراکندگی - حداکثر 2 درجه سانتیگراد در ساعت - در همه شرایط است.

  • The company says that the range has a minimal dispersion - no more than 2 deg C per hour - in all conditions.


    میانگین تقریباً 4 و واریانس 11 بود که ضریب پراکندگی نزدیک به 3 را نشان می دهد.

  • The mean was approximately 4, and the variance 11, giving a coefficient of dispersion of nearly 3.


    هدف افزودنی ها ایجاد پایداری، پراکندگی، بافت و حتی جریان است.

  • The purposes of the additives are to give stability dispersion, texture, and even flow.


    بنابراین انزوا نتیجه رفتار اجتماعی است و ممکن است ساختارهای اجتماعی خاصی را ایجاد کند که پراکندگی گسترده ای را در بر می گیرد.

  • Solitariness is thus a result of social behaviour and may produce particular societal structures involving wide dispersion.


example - مثال

  • population dispersion


    پراکندگی جمعیت

  • the dispersion of light


    پراکندگی نور

synonyms - مترادف

  • scattering


    پراکندگی

  • dispersal


    اتلاف

  • dissipation


    انتشار

  • diffusion


    توزیع


  • انتشار | پخش شدن

  • dissemination


    در حال گسترش

  • spreading


    انحلال

  • disbandment


    گسترش بیش از حد

  • overspreading


    نازک شدن

  • sprawl


    اثر موج دار

  • thinning out


    گسترش

  • ripple effect


    جریان


  • انتقال

  • circulation


    اعلان

  • propagation


    تابش - تشعشع

  • transmission


    در حال گردش

  • promulgation


    ارتباط

  • radiation


    توزیع می کند

  • circulating


    افزایش


  • پراکنده کردن

  • distributing


    در حال انتشار

  • proliferation


    انشعاب

  • dispersing


    هدایت

  • disseminating


    انتقال دهنده

  • ramification


    تراوش


  • conductance


  • conduction


  • transmittal


  • emanation


  • transference


antonyms - متضاد


  • تمرکز


  • مجموعه


  • ظاهر

  • suppression


    سرکوب

  • unselfishness


    بی خودی


  • تقوا

  • gathering


    جمع آوری

  • hoarding


    احتکار