word - لغت

dissented || مخالفت کرد

part of speech - بخش گفتار

N/A || N/A

spell - تلفظ

dɪˈsent

UK :

dɪˈsent

US :

family - خانواده

google image

نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [dissented] در گوگل

description - توضیح

example - مثال

  • Anyone wishing to dissent from the motion should now raise their hand.


    هرکسی که مایل به مخالفت با این طرح است، اکنون باید دست خود را بلند کند.

synonyms - مترادف

  • differed


    متفاوت بود

  • demurred


    بی حوصله

  • disagreed


    مخالفت کرد

  • disputed


    مورد مناقشه قرار گرفت

  • diverged


    واگرا شد

  • challenged


    به چالش کشیده شد

  • disapproved


    مورد تایید قرار نگرفت

  • nonconcurred


    غیر موافق

  • objected


    مخالف

  • opposed


    رد شد

  • rejected


    رد کرد

  • repudiated


    منتفی شد

  • abjured


    اعتراض کرد

  • protested


    شورش کرد

  • rebelled


    رد

  • refused


    انصراف داد

  • renounced


    چسبیده

  • stickled


    استدلال کرد

  • argued


    baulkedUK

  • baulkedUK


    آمریکا

  • balkedUS


    جفت شد

  • bucked


    مغایرت داشت

  • contradicted


    نپذیرفتن

  • declined


    ناسازگار

  • disaccorded


    اختلاف نظر

  • discorded


    تقسیم شده

  • divided


    مه آلود

  • pettifogged


    خجالت کشید

  • shied


    متنوع

  • varied


    دعوا کرد

  • wrangled


antonyms - متضاد

  • agreed


    موافقت کرد

  • concurred


    پذیرفته شده

  • accepted


    به رسمیت شناخته شده در انگلستان

  • acquiesced


    به رسمیت شناخته شد

  • recognisedUK


    تصدیق کرد

  • recognizedUS


    ملحق شد

  • acknowledged


    پذیرفته

  • acceded


    اعطا شده

  • admitted


    مجاز

  • granted


    قبول کرد

  • allowed


    برگزار شد

  • assented


    نگهدارنده

  • conceded


    اعتراف کرد

  • held


  • holden


  • confessed