word - لغت
part of speech - بخش گفتار
spell - تلفظ
UK :
US :
family - خانواده
مختل
بدون مزاحمت
مزاحم
نگران کننده
---
google image
description - توضیح
-
وضعیتی که در آن مردم در ملاء عام رفتار خشونت آمیز دارند
-
چیزی که کاری را که انجام میدهید قطع میکند، یا عملی که باعث میشود این اتفاق بیفتد
-
یک وضعیت پزشکی که در آن شخصی بیمار روانی است و رفتار عادی ندارد
-
چیزی که حرف کسی را قطع می کند یا احساس نگرانی می کند
-
خشونت یا مشکل
-
برای زیر پا گذاشتن قانون با دعوا یا رفتار بسیار پر سر و صدا در ملاء عام
-
a condition in which someone is not thinking or behaving normally because of mental or emotional problems
وضعیتی که در آن شخصی به دلیل مشکلات روحی یا عاطفی عادی فکر یا رفتار نمی کند
-
چیزی که حرف شما را قطع می کند، به ویژه صدای بلند یا ایجاد مشکل
-
اختلال همچنین چیزی است که بر شرایط معمول باد تأثیر می گذارد
-
در مه 1861 در نیواورلئان، ناآرامی در میان جمعیت بردگان توسط شبه نظامیان سرکوب شد.
-
این مرکز پس از اختلالات ناشی از پرسشنامه ایجاد شده بود.
-
دولت تدابیر جدید ویژه ای را برای مقابله با شورش ها و اغتشاشات زندان ها ارائه می کند.
-
هندرسون ادعا می کند که هنگام حمله به زن از اختلال عاطفی شدید رنج می برد.
-
معاون کلانتری برای بررسی یک مزاحمت خانوادگی رفت.
-
Those with well defined social support networks illustrate lower rates of psychological disturbance than their more isolated counterparts.
افرادی که دارای شبکه های حمایت اجتماعی به خوبی تعریف شده هستند، نسبت به همتایان منزوی تر خود، میزان کمتری از اختلالات روانی را نشان می دهند.
-
هیکس قبل از زدن زنگ مکث کرد. برخی از زنان در داخل آشفتگی وجود داشت.
-
اهالی از مزاحمت ناشی از کار در جاده ها شکایت داشتند.
-
Furthermore the importance of predation can be seen as yet another element in the disturbance picture.
علاوه بر این، اهمیت شکار را می توان به عنوان عنصر دیگری در تصویر آشفتگی مشاهده کرد.
-
Few people were out around Snowdrop Street and Marsh Lane police station the scene of the disturbances the night before.
تعداد کمی از مردم در اطراف خیابان اسنودراپ و ایستگاه پلیس مارش لین، صحنه اغتشاشات شب قبل بودند.
-
یک اختلال آب و هوایی سریع در حال عبور از یوتا است.
example - مثال
-
کار ساختمان دائماً صدا، گرد و غبار و مزاحمت ایجاد می کند.
-
ورود آنها باعث اختلال در الگوی معمول وقایع شده بود.
-
یکی از مشکلات، اختلال در حیات وحش محلی توسط گردشگران است.
-
خبر دستگیری ها ناآرامی های جدی در خیابان ها برانگیخت.
-
او به ایجاد اغتشاش پس از بازی متهم شد.
-
ارتش برای مقابله با شورش ها و اغتشاشات مدنی آموزش دیده است.
-
sleep disturbances
اختلالات خواب
-
اختلالات ریتم قلب
-
علائم شامل گیجی، اختلال خلق و خو و اضطراب بود.
-
ساختمان ها باید حداقل مزاحمتی را برای محیط زیست ایجاد کنند.
-
ماهی ها می توانند اختلالات موجود در آب را حس کنند.
-
پلیس به یک آشوب خانگی فراخوانده شده بود.
-
او لانه را با احتیاط حرکت داد تا از ایجاد مزاحمت برای پرندگان جلوگیری کند.
-
دولت از اقدام شدید علیه برهم زدن صلح توسط موسولینی حمایت کرد.
-
ترافیک باعث ایجاد مزاحمت جدی برای ساکنان می شود.
-
جایی که بتوانید بدون مزاحمت کار کنید
-
سطح غیرقابل قبولی از مزاحمت برای متصرفین املاک مجاور
-
disturbance from noisy lorries
ایجاد مزاحمت از کامیون های پر سر و صدا
-
environmental disturbances caused by roads and traffic
اختلالات محیطی ناشی از جاده ها و ترافیک
-
اختلال در زندگی دریایی ناشی از نشت نفت
-
تغییرات او در تیم به منظور ایجاد کمترین اختلال ممکن است.
-
تعمیرات با کمترین مزاحمت برای ساکنان محلی انجام شده است.
-
این قرنطینه موجب اعتراض و ناآرامی در شهر شد.
-
وی به اتهام ایجاد اغتشاش در یک مکان عمومی دستگیر و متهم شد.
-
تعداد زیادی از کارگران درگیر در این اغتشاشات دستگیر شده اند.
-
در جریان ناآرامی در پایتخت چند نفر مجروح شدند.
-
این تصمیم منجر به ناآرامی های جدی در تمام شهرهای اصلی کشور شد.
-
در میان زندانیان آشوب های خشونت آمیزی رخ داده بود.
-
نیروها برای فرونشاندن این اغتشاش وارد شدند.
-
ناآرامی بین اعضای دو جناح رقیب
-
اغتشاشات شامل اعضای یک جمعیت 550 نفری تظاهرکنندگان
synonyms - مترادف
-
turmoil
آشفتگی
-
uproar
آشوب
-
brawl
نزاع
-
commotion
هیاهو
-
riot
شورش
-
tumult
غوغا
-
upheaval
شکستگی ها
-
fracas
سر و صدا
-
ruckus
زحمت
-
دمپوس
-
rumpus
بی نظمی
-
furorUS
-
furorUS
furoreUK
-
furoreUK
کله پاچه
-
hubbub
هولابالو
-
hullabaloo
کرففل
-
kerfuffle
ردیف
-
پارگی
-
ruction
هم بزنید
-
دور زدن
-
affray
فلپ
-
flap
هوپلو
-
fray
pother
-
fuss
غرش
-
hoopla
براق
-
pandemonium
طوفان
-
pother
ado
-
rumble
-
shindy
-
-
ado
antonyms - متضاد
-
توافق
-
کمک
-
calm
آرام
-
calmness
آرامش
-
contentedness
رضایت
-
happiness
شادی
-
harmony
هماهنگی
-
روش
-
سفارش
-
سازمان انگلستان
-
organisationUK
سازمان ایالات متحده
-
organizationUS
صلح
-
لذت
-
ساکت
-
سیستم
-
آرامش ایالات متحده
-
tranquilityUS
آرامش انگلستان
-
tranquillityUK
سکوت
-
سکون
-
stillness
راحتی
-
قناعت
-
serenity
سهولت
-
contentment
خونسردی
-
peacefulness
باقی مانده
-
عدم فعالیت
-
composure
آرام گرفتن
-
جمع آوری
-
-
inactivity
-
repose
-
collectedness